زمان_که _بگذره

زمان که میگذره تازه میفهمی، اون قسمت های زندگی که شدیدا نیاز داری بفهمی، نمیفهمی!
به نقطه ای میرسی که دیگه اهلِ لاکچری های زندگی نباشی..
جایی که بارون بباره اون هم یهویی، آدم خاصِ تو بیاد و دستتو بگیره و راه بیفتین توی خیابونا و تصمیم بگیرین چتر نَبَرین..
ساعت ها  از پشت تلفن با هم حرف بزنین و دورِ دنیارو ۳ بار بچرخین و خیلی چیز ها توی ذهنتون رژه بره..مثلآً :
با اون همه فاصله چشماتونو ببندین و برین کنار دریا، کنار آتیش زیر نور ماه بشینین، و صدای جزجز و موج های دریا بشه آهنگِ عشق شب هاتون و بی اراده سکوت کنین..
واردِ زندگیت بشه و با چوب دستیش همه ی زندگی رو جادو کنه و همه ی اونارو زیر بالشت قایم کنی و با یه لبخند بخوابی…
بی هوا زنگ بزنه و بگه فلانی جان ، آماده باش که باید توی کوچه های شهر گم بشیم و توی کثیف ترین ساندویچی شهر هات داگ بخوریم و اونقدر بخندیم که وسطِ خیابون روی زمین بشینی و نگرانِ نگاه های عاقل اندر سفیه مردم نباشی
به جایی میرسی آرزوت خوابیدن توی بغل کسی باشه که مثل تو دنیارو رنگی کنه و شب ها مرزِ عشق رو کشیده تر کنه..ساعت ها به غر زدنات گوش بده و درکت کنه و بعدش جلوی مجسمه های متحرک شهر تورو ببوسه..
وقتی زندگیت پر شه از درد، صداش مسکّن روح تو باشه و برای خندوندنِ تو دلقک بشه و خوشمزه ادای تورو دربیاره و مغزش رو برای این همه تنوع آروم ببوسی..
از همه ی تظاهر ها،سیکس پک ها،پروتز ها و عملی ها به بلندترین اتاقک چرخ وفلک ِ شهر بازی فرار کنین و به ریشِ همه ی نفهم ها بخندین..
به جایی میرسی که از وحشت تنهایی تو کمد دیواریِ زشتِ آدم ها،سر روی سینش بذاری و تنها پناه تو چشمای اون آدمِ خاص باشه ، وقتی که حواسش به تو نیست..
 زمان که میگذره میفهمی آدمِ خاصِ زندگیتو دو دستی بچسبی و.. کوله پشتیتو برداری و بلندترین اتوبانِ دنیارو انتخاب کنی..
این آدمارو زودتر بشناسین آخه زمان خیلی زود میگذره…
#آیسان_ناصری