عروسک های خدا

میدونی تنها چیزی که حس و حال رو ازم میگیره چیه؟
اینکه ابداً آدم متفاوتی روی زمین وجود نداره! فقط یه سیکل تکراریه که بین آدما جریان داره! انگار خدا مثلا ده تا تعریف از آدما زده با بیست خصوصیت به عنوان زیرمجموعه های اون تعریف. بعد اومده این میلیاردها انسان رو تو این ده تا تعریف طبقه بندی کرده! بعد ده تا طبقه ی فکری، شعوری، احساسی و غریزیِ گنگ، تا میان خودشون و بقیه رو بشناسن، تو باور و ناباوری اینکه کی چطوریه؟ من چطوری ام؟ کی با من فرق داره؟ کی شبیه منه؟ من با کی فرق دارم؟ من شبیه کی ام؟ پیر میشن و بعد میمیرن! 80 سال! 90 سال! و چه بسا کمتر !صرفا صرف این میشه که من کی ام و چی میخوام از زندگی و آخرشم هیچکس جواب نمیگیره و میمیره! 80 سالی که برای خدا هیچی نیست! ولی انسان با اون 80 سال واقعا پیر میشه! سطح شعور متفاوتی وجود نداره! سطح دانش متفاوتی وجود نداره! نگرش متفاوت، سلیقه متفاوت، اتفاق جدید! حتما یه نفر قبل من یا تو بوده که اون کارو کرده یا تجربه کرده! فقط واسه من یا تو اون حس، اون حال، اون فکر، اون برخورد، اون واکنش و … متفاوته.
یه وقتایی به آدمای تو خیابون که نگاه میکنم همه رو شبیه عروسکایی میبینم که فقط یه نفر داره طبق یه تعریف از پیش تعیین شده میگردونتشون !