كوچولوي تنها

كوچولوى تنها…
گاهي اوقات حال دوستامون دوستاي صميميو عزيزمون به هم ميريزه . همش ميخوان تنها باشن . ما به هر دري ميزنيم تا خوب بشن . شوخي ، خنده ، صحبت كردن، دوا كردن ، اما وقتي به جايي نميرسيم احساس پوچي ميكنيم .با خودت مي گي چرا دوستم پكره اما نه با من حرف ميزنه نه حتي ميفهمم كه چشه . به هر فكري ميوفتي كه بفهمي چشه حتي جستجو در گوگل… آره جستجو كردم كه دوستم چشه؟
اما اون هم نتونست جواب بده . پس به چه دردي ميخوره؟
اي كاش بتونم بفهمم . اگه نه پس به چه دردي مي خورم؟ معناي دوست بودن چيه؟ اينه كه تنهاش نزاري محرم رازش باشي مرهم درداش . همين؟
نه معناي دوستي بيشتر از ايناست . وقتي خوشحال بايد خوشحال باشي وقتي ناراحته ناراحت. بازم همين؟
نه به نظرم معناي دوستي بايد فرا تر از اينا باشه . شايد هيچوقت نشه به طور كامل دوستيو معني كرد.
اما يك كارو به طور قطع ميتوني انجام بدي .
شايد بهت نگه چشه و تو رنج بكشي و احساس كنى ديگه باهات راحت نيست.
اما هيچوقت اجازه نداري بزارى تنهايى با مشكلاتش روبرو شه …