@zhuanchannel
اسب و الاغی با هم سفر می کردند.الاغ به اسب گفت : “اگر دلت می خواهد من زنده بمانم، کمی از بار من را بردار.” اما اسب به او اعتنایی نکرد. الاغ که نمی توانست سنگینی آن همه بار را تحمل کند، به زمین افتاد و جان داد. آن گاه صاحب اسب تمام بارها ، به اضافهی پوست الاغ را پشت اسب گذاشت. اسب همچنان که زیر بار کمر خم کرده بود، ناله می کرد و با خود می گفت : ” افسوس! چه حماقتی کردم.من حاضر نشدم اندکی از بار الاغ را به دوش بکشم. حالا نه تنها مجبورم باری را که بردوش او بود، بلکه پوست او را هم به دوش بکشم.”
برای نتیجه گیری از حکایت بالا در اینجا مطلبی را می آوریم :
شنیده ام که در اندونزی درختی به نام «یوپاس» وجود دارد.این درخت سم ترشح می کند و چنان انبوه و پر است که هر گیاهی را که در پای آن رشد کند ، نابود می کند. این درخت پناه می دهد،سایه دارد و نابود می کند.
متاسفانه باید بگویم که من کسانی را می شناسم که مانند این درخت هستند.فکر کنم شما هم کسانی از این نوع را می شناسید. این آدم ها خودپسندند. آن ها همه چیز را برای خود می خواهند که مرکز توجه واقع شوند. هیچ علاقه ایی به کمک به دیگران ندارند ، ولی از همه به نفع خود بهره می جویند. آنها مانند درخت «یوپاس» خاصیتی برای اطرافیان ندارند و باعث شکوفایی ، رشد و باروری دیگران نمیشوند.
از طرف دیگر یادم می آید وقتی کوچک بودم سعی می کردم روی ریل راه آهن راه بروم. چند قدم بیشتر نمی توانستم راه بروم و تعادل خود را از دست می دادم. اما اگر با دوستم روی ریل قرار میگرفتیم می توانستیم دست یکدیگر را بگیریم و تعادل خود را حفظ کنیم. در این صورت می توانستیم تا آن سر دنیا برویم.
من و تو حق انتخاب داریم.می توانیم مثل درخت یوپاس باشیم. «سم خودخواهی» ترشح کنیم. فقط به خود و خواسته هایمان بیندیشیم. در خودخواهی جا خوش کنیم یا این که همزمان با رشد زندگی به دیگران یاری دهیم. می توانی زندگی را در خدمت دیگران باشی، یا با خودپسندی گمراه کننده آن را هدر دهی.
و درآخر یا باید از مردم سوء استفاده کنی یا با آنها دوست شوی. هر دو باهم ممکن نیست.
#روانشناسی
مجله هنرى ژوان
دیدگاهتان را بنویسید