@zhuanchannel
من دائم نمي تونم همه چيزو براي تو توضيح بدم ، نمي تونم همه چيزو بگم ، يه سري چيزا هست كه نميشه گفت .
من يه كمد ديواري ام ، شايدم يه كابينت ولي اين همه ي چيزي نيست كه منم ، تو ميتوني توي من فقط لباس هاي شيك و مجلسي رو ببيني يا ظرف هاي براق كريستالي ولي اين همه ي چيزي نيست كه منم .
من نمي تونم شلوار كهنه بچگيام رو كه اولين بار باهاش خوردم زمين رو از توي خودم بيرون بكشم و به تو نشون بدم ، من نمي تونم ليوان لب پر شده اي كه مامانم هميشه عادت داشت غروب هاي جمعه باهاش چايي ميخورد رو از ته كابينت در بيارم و بدم دستت تا ببيني .
من حتي نمي تونم بهت بگم چه قدر جاي پيرهن چهارخونه ي سورمه اي و دودي ات توي من خاليه ، من نمي تونم بهت توضيح بدم و بگم اون كاسه ي گل سرخي كه برات توش شله زرد ريختم و آوردم رو بايد بهم پس بدي حالا كه ديگه رفتي، تو چرا اين چيزا رو نمي فهمي؟
همه يه چيزايي دارن كه نمي تونن بگن ، چه فرقي داره من يه كمد ديواري باشم يا يه كابينت ؟ وقتي تو نميخاوي بفهمي چه چيزايي توي من هست كه ديده نميشه ، معلومه كه دلتنگي رو نميشه گفت معلومه كه ديده نميشه حتي اگه يه پيرهن چهارخونه سورمه اي و دودي باشه، معلومه كه انتظارو نميشه گفت .
معلومه كه نميشه ديد حتي اگه يه ليوان لب پر شده باشه ، تو چه طوري ميخواي بفهمي كه من زخمي ام؟ وقتي حتي شلواره پاره ي بچگي هامو نمي بيني ، حتي اگه كمد ديواري و كابينت نباشي ، يه چيزايي هست كه نميشه گفت حتي يه سري چيزها نيستن مثل تو اما بازم نميشه گفت ، چرا نميفهمي؟
ميشه حداقل خنده های منو مثل يه كاسه ي گل سرخي برام پس بياري حالا كه رفتي؟
#مرآ_جان
مجله هنرى ژوان
دیدگاهتان را بنویسید