@zhuanchannel
ما روزانه از چيز هاي زيادي خسته ميشويم،
از تخت خواب تكراري مان، از قيافه ي خواب آلودمان در آيينه، از رنگ مسواكمان، از اتوبوس هاي تكراري، از مسير كار، يا حتي وقتي از سر كار به خانه برميگرديم، از كار خسته ايم، وقتي از دانشگاه بر ميگرديم از درس خسته ايم، وقتي در جنگل زندگي ميكنيم از درخت خسته ميشويم و وقتي دريا نورديم از آب و ماهي.
اما همين كه مدتي از آن ها دور بمونيم، كم كم دلمان براي تخت خوابمان، محل كارمان، حتي خستگي هاي بعد از آن هم تنگ ميشود، آنقدر كه براي بازگشت به آن موقعيت سابق لحظه شماري ميكنيم و مطمئنيم كه همه چيز سر جايش است.
در رابطه ها هم همينطور است، از زماني به بعد خسته ميشويم، بهانه گير ميشويم و ميخواهيم همه چيز را كنار بگذاريم. ميگوييم ميخواهيم يك مدت تنها باشيم، اما همين كه جاي خالي اش آزار ميدهد، همين كه ميفهميم كه تكه ي پازل وجودمان بدون آن ناقص است، برميگرديم، ما به همان رابطه باز ميگرديم اما، اما ممكن است اين بار هيچ چيز سر جاي سابقش نباشد …
#مهتاب_خليفپور
مجله هنرى ژوان
دیدگاهتان را بنویسید