@zhuanchannel
من گریه ی خیلی از آدم ها را ندیده ام.به جایش آدم هایی که دلشان نمی آید اشک بریزند زیاد دیده ام.من بغض کردن آدم ها را زیاد دیده ام،فرو دادن بغض هایشان را هم زیاد دیده ام اما فرو ریختن اشک هایشان را ندیده ام.من خیلی ها را می شناسم ماه ها است اشک نریخته اند،خیلی ها را می شناسم نمی توانند اشک بریزند،خیلی ها را می شناسم با هیچ کدام از شخصیت های غمگین داستان ها و فیلم ها همذات پنداری نمی کنند،خیلی ها را می شناسم که له شدن گربه ی همسایه زیر چرخ های بی ام و آن یکی همسایه متاثرشان نمی کند،من خیلی ها را می شناسم که حتی بغض کردن را هم نمی شناسند،خیلی ها را می شناسم که خوشبخت نیستند چون گریه نمی کنند،چون وسط فیلم هایی که می دانند فیلم است و دروغ است و چرند است دستمال کاغذی برنمی دارند و برای پسری که یک لنگه کفشش را گم کرده گریه نمی کنند،چون وسط ترافیک همت شیشه هایشان را برای گل فروش ها بالا می کشند.خیلی ها خیلی دلشان می خواهد از دانشگاه که می زنند بیرون وسط خیابان بی محابا گریه کنند اما نمی توانند چون خجالت می کشند ازعابرین پیاده ای که از روبرو می آیند بنابراین عینک آفتابی می زنند و بغض می کنند تا خودشان را پرت کنند در اولین تاکسی خالی و ترجیحا صندلی پشت راننده .خیلی ها از گریه کردن در خیابان می ترسند.خیلی ها نمی توانند گریه کنند و این خوب نیست.نمی توانند و به ما می گویند احساساتی.نمی توانند و به ما می گویند این همه اشک از کجا می آوری.نمی توانند و به ما می گویند حساس نباش محکم باش.من هنوز گریه ی خیلی ها را ندیده ام.کسی گفته یا در جایی نوشته مردها هرگز گریه نمی کنند و من هنوز نفهمیده ام چرا یک مرد نباید گریه کند.من هنوز نفهمیده ام چرا مردها دستمال کاغذی در جیبشان نمی گذارند.من هنوز نفهمیده ام چرا کسی که گریه می کند ضعیف است و آن دیگری قوی.من از گریه نکردن آدم ها می ترسم.من می ترسم آدم ها یادشان برود گریه کنند.من می ترسم اشک ریختن فراموش شود.من نمی دانم چرا می گویند گریه آدم ها را زشت می کند.من اما خودم را وقت گریه کردن دوست دارم.بعد از گریه در آینه ی دستشویی تبدیل به فرشته می شوم.لب های آویزان و چشم های پف کرده و دماغ قرمزم را دوست دارم.با این وجود گریه ی خیلی ها را ندیده ام و خیلی ها گریه ی من را دیده اند.من راحت می توانم گریه کنم ،عینک آفتابی نمی زنم و از چشم های روبرو خجالت نمی کشم.من سبک می شوم ،زیبا می شوم و دیگران سنگین و اندوهناک زیر پتوهایشان اشک می ریزند شاید و به خود می بالند که گریه اشان را تا به حال کسی ندیده است
#زهرا_کمالی
مجله هنرى ژوان
اشتراک گذاری
دیدگاهتان را بنویسید