@zhuanchannel
روزهای تعطیل که مجبور نیستی کار بیخودی را برای یک لقمه نان از صبح تا شب تکرار کنی مجبوری که فکر کنی. به خودت، گذشته ات، حالت و آینده ات!
در گروهی تلگرامی بودم که اعضایش رفتند و من تنها ماندم در آنجا. مثل جزیره ای متروک. اسمش را عوض کردم و گذاشتم تنهایی پرهیاهو. بدی اش این است که حتی مثل جزیره نمیتوانی امید داشته باشی کسی پیدایش شود و برایت از دور دست تکان دهد. حتی بطری هم نمیشد در آب انداخت که کسی پیدایش کند و به دادت برسد. برای همین فکر میکنم تنهایی نسل جدید تنهایی خطرناک تر و جدی تری باشد. تنهایی پر از انسان در کنارت که تو را نمیبینند. تهران را تصور کنید با 15 میلیون، شاید کمتر و بیشتر جمعیت که مثل کرم میان هم میلولند و کسی دیگری را نمیشناسد. تنهایی برعکس تمامی قوانین دیگر هرچه بیشتر میشود کوچکتر میشود. البته نظر من این است. تنهایی فنری است که فشرده میشود. با هر مقدار فشار، بیشتر در خود جمع میشود و آماده آزاد شدن. اما مشکل اینجاست که گاهی اینقدر این فنر فشرده میشود که دیگر نمیتواند آزاد شود. یا در خود گره میخورد یا همانجایی که هست احساس بهتری پیدا میکند و به اصطلاح شکل میگیرد. تنهایی برای من پر از هیاهو شده مثل گروهی که خودم اعضایش هستم و مدیرش و نویسنده اش و پاسخ دهنده مطالبش. گاهی قربان صدقه خودم میروم و گاهی دلم قنج میرود برای خودم.
مثل وقتی که کسی آنسوی خطها منتظرت/منتظرم نیست!
اما خب، بگذریم، حال همه ما خوب است!
#جواد_داوری
مجله هنرى ژوان
اشتراک گذاری
دیدگاهتان را بنویسید