@zhuanchannel
این روزها هر جا که می رویم، داغ ترین بحث در خصوص امتحانات است. گروه های تلگرام را که باز میکنی یکسری دارند از ترم بالایی هاشان تیپ سوالات درس یا استادِ مورد نظرشان را می پرسند. یکسری دارند از همکلاسی هاشان عکسِ جزوه های درسی شان را می گیرند. یکسری هم به استاد و درس و دانشگاه فحش می دهند! اینستاگرام را که باز می کنی، استوری ها پُرند از هجمه ی عکس هایی متنوع با انواع و اقسامِ جزوه که زیرشان هم آه و ناله ی استوری گذارنده! نمایان است. تویِ صف نانوایی، داخلِ تاکسی، در کافی شاپ، وسطِ پارک و همه جا و همه جا …
اینکه فضای امتحانات با توجه به اهمیتشان یک فضای خاص و استرس آورِ اعصاب خرد کن هست یک چیزِ بدیهی است. اما این حجم از تنفر و انزجار از درس در کشوری که با استناد به تاریخِ باشکوهش ادعای علم را دارد، نشانه ی خوبی نخواهد بود.
اینکه چه شد و چه عواملی باعث شدند درس خواندن در بینمان یک عملِ کسالت بار، خسته کننده و بی اهمیت جلوه دهد را باید از بنیان بررسی کرد.
بنده نه جامعه شناس هستم و نه در خصوص روانشناسی آموزشی چندان اطلاعی دارم. ولی مشاهده ی عینی بسیاری از این قضایا من را به فکر فرو برده که چه عاملی ما را به اینجا کشاند.
که همه ی مان مجبور به درس خواندن شده ایم و درصدِ کسانیکه با علاقه سراغ درس و تحصیلشان می روند از تعداد انگشتان دست نیز کمتر است.
قطعا دلیل عمده ی این اتفاق، اشتباه در انتخابِ خودمان بوده. اینکه با فکرِ باز و با علاقه و با بررسی دقیق، رشته مان را انتخاب نکرده ایم و در طولِ یک موجِ همه گیر و یک سیکل نامشخص خودمان را به میان این بازیِ حوصله سر بر انداخته ایم.
ولی آیا جز خودمان، کسانِ دیگری مقصر نبودند؟ آیا اگر پدر و مادرمان با کشف استعداد ها و توانایی هامان و همچنین تشخیص علاقه مندی هامان ما را به سمتِ همان چیزی که دوست داریم، استعداد داریم و میتوانیم انجامش دهیم، سوق می دادند، ما در حالِ حاضر با این مشکل مواجه می شدیم؟
آیا اگر نظام آموزشی مان ما را متفکر بار می آورد – تفکر نه بدین معنا که دو دو تا میشود چهارتا! – و کاری میکرد تا از مغزمان بیشتر کار بکشیم، شرایط به اینجا میکشید؟
آیا اگر دبیران مان ما را به چشمِ نیروهایِ کارآمد و مفید برای آینده کشور می دیدند و با ایجاد محیطِ مناسبی برای یاددهی و یادگیری – جدایِ نمره و ترساندن مان از اعداد! – انگیزه و شوقمان برای یادگرفتن را بر می انگیختند، وضعیتِ آموزشی کشور به حالِ کنونی می افتاد؟
همین عوامل باعث می شود، دانشجویِ کنونی درس خواندن را – همانند خوردن و خوابیدن و آهنگ گوش دادن – یک کارِ روتینِ اجتماعی قلمداد کرده و هرگز خودش را برای بیشتر آموختن به آب و آتش نزند.
دانشجو یعنی کسی که دانش را می جوید. ولی آیا کسی به دانشجو یاد داده است که چطور می تواند در جستجوی دانش باشد؟ این ها ریشه در آموخته هایمان دارد. زمانی که دانش آموز بودیم میبایست صحیح فکر کردن، صحیح تحقیق کردن، صحیح دانش آموختن را فرا می گرفتیم.
دلایلِ زیادی دست به دستِ هم داده اند تا به وضعی دچار شویم که در حال حاضر می بینیم. و کسانِ زیادی هم بودند که در ایجاد این شرایط دخیل بودند.
از منی که بدونِ شناخت از خودم، از علایقم، از توانایی هایم، واردِ مسیری شدم که نمیدانم آخرش چیست و زمانی ممکن است دلم را بزند، تا آن کسانیکه آن بالا نشسته اند و طرح میدهند و نظام آموزشی را با تاکتیک های خاص خودشان – شبیه فوتبال – طرح ریزی میکنند.
همه مان مقصریم.
تازه می فهمیم علم بهتر بود از خیلی چیز ها ..
#کامل_غلامی
دیدگاهتان را بنویسید