@zhuanchannel
یکی از ابتداییترین و سادهترین راه حلها برای وقتی که سنگین میگذرد و سنگین میشوی، سخت میگذرد و سخت میشوی، قاطی میشود و قاطی میکنی و پیچیده میشود و در خود میپیچی این است که ضیافتی تلخ و بدمزه برپا و سفرهی دل خود را باز و دیگران را دعوت کنی. اما قضیه از این قرار است که سفرهی دل یک نفر شبیه سفرهی دل یک نفر دیگر نیست.
یکی سفرهی دلش را روی زمین میاندازد و با پیژامه و چهارزانو مینشیند کنارش و بدون تعارف تو را کنار خودش و سر سفرهی دلش میپذیرد، دیگری سفرهی دلش را روی میز پهن میکند و با لباس شب و رسمی صندلی روبرویش را عقب میکشد و تو را به نشستن در مقابلش، و نه در کنارش، دعوت میکند.
یکی وعدهی اصلی را صاف و خشک و خالی در سفره میگذارد، دیگری کنارش یک ماست برای نرم شد ن و یا یک سالاد برای تغییر مزه میگذارد تا تلخی وعدهی اصلی راحتتر هضم شود.
یکی از این سر تا آن سر سفره میچیند و هر کسی دم دستش آمد، غریبه و آشنا، نزدیک و دور، صمیمی و غیر از آن، را سر سفره دعوت میکند، دیگری یک سفرهی کوچک میاندازد، برای یک ضیافت دو نفره، و همیشه فقط تو را سر سفرهاش میپذیرد.
یکی انتظار دارد تو هم او را سر سفرهی دلت دعوت کنی، دیگری دلش میخواهد فقط میزبان باشد و حوصله نشستن سر سفرهی دل تو را ندارد.
یکی سفرهاش را با دقت، منظم و مرتب میچیند، یکی کثافتی به پا میکند که سر و ته هیچ چیز معلوم نمیشود.
سفرهی دل هرکسی، هر طور که باشد و هر چقدر متفاوت، هر چقدر قابل درک یا برعکس غیر قابل فهم، یک چیزی میان تمامی آنها مشترک است: در سفرهی دل همه همیشه غم و غصه و درد و بلا و مشکل و ناراحتی هم سرو میشود و گاهی تو هم باید شنونده ی خوبی باشی. میزبان خوبی باشی
آدمها دوست دارند شنیده شوند. درک شوند.
همیشه یک نفر را برای این روزها داشته باش
#sasasose
مجله هنرى ژوان
دیدگاهتان را بنویسید