February 1, 2017 at 01:44PM

@zhuanchannel
یک چیزهایی هست ، که وقتی میبینیشان ، میخوانیشان ، بهشان فکر می کنی ، می شنوی شان و حسشان می کنی لبخند میاورند به دلت .. لابد همین را میگویند دلخوشی ..

من اینروزها دلخوشم هنوز به یک چیزهایی .. دلخوشم به این تغییر ِ رنگ نور ِ آسمان که از پشت ِ پرده ی اتاقم هم معلوم است و این تغییر ِ رنگ ناگهانی ست و کمتر از یک ثانیه ، نزدیک 6 صبح ، که یکهو حالیت می کند صبح شده است .. و من مور مور می شود همه ی حس های خوبم ازین تعویض ِ رنگ ِ یکهویی .
مثل ِ کارتون ها یکهو سیاهی ِ شب می شود سپیدی ِ صبح ..
دلخوشم به شروع شدن ِ دست ِ جمعی ِ صدای گنجشک ها .. که انگار خمیازه ی بعد از بیدار شدنشان را می کشند و خودشان را کش می دهند و بعد می روند پی ِ کارشان ..
دلخوشم به لاک ِ قرمز و تسبیح ِ فیروزه ام .. دلخوشم به همین تضاد ..
دلخوشم به "یواشکی هایمان ، و البته ریتم ِ خنده های تو" ..
دلخوشم به عکس های تکی ام .. عکس های تکی .. که بی تعلق و توقع باشم به هر آنکس و آنچه بود و نبود است ..
دلخوشم به این باران های گاه به گاه ِ سر زده ای که میشود زیر ِ نم نم ِ امنشان خیس شد ..
دلخوشم به اینکه یاد گرفته ام تنهایی هم خوش باشم ..

یادم نیست که دلخوشی های دیگرم چه هستند .. و وقتی یادم نیستند مهم نیستند .. همین ها که هستند خوب است ..

+ مادرم توی چشم هام نگاه کرد و گفت : هنوزم همون چشمای شیطون ِ بچگیته .. و من دلخوشم به اینکه هنوز ردی از بچگی هام با من است ..

#شعرو_شکوه
مجله هنرى ژوان

اشتراک گذاری

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

شانزده − 5 =