February 18, 2017 at 06:28PM

@zhuanchannel
مرد مرغداری بود که هر بار سیلی می آمد، مرغداری اش را آب فرا می گرفت، مرغ هایش را به زمین های مرتفع تر می برد. بعضی سال ها صدها مرغ او می مردند؛
زیرا نمی توانست آنها را به موقع ببرد.
یک سال سیلی شدید خسارت هنگفتی بر او وارد کرد، به خانه اش برگشت و با ناامیدی به زنش گفت: دیگه تمام شد.
من نمی توانم زمین فعلی را بفروشم و زمین بهتری بخرم.
زنش با خونسردی گفت: اُردک بخر. زمانیکه مشکلی برایتان پیش می آید، بجای ناامیدی، بر روی راه حل تمرکز کنید.
#داستان_کوتاه
مجله هنرى ژوان

اشتراک گذاری

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

هجده − 13 =