March 3, 2017 at 04:25PM

@zhuanchannel
قدیم ها اگر عاشق می شدی و دلت هوای دیدن داشت ، تلگرام که نبود بروی عکس های پروفایلش را ببینی .
باید یادت می آمد فلان مهمانی یا فلان سیزده به در با کدام جمله تو خندیده ؟ در کدام کنج خانه یا سر کدام کوچه اتفاقی ، نگاهتان با هم تصادف کرده ، بعد لبخند زده اید و صورتتان گل انداخته از خجالت ؟
نمی شد بروی ببینی "لست سین" تلگرامش کی بوده . باید آرزو می کردی شاید یک عروسی یا عزا پیش بیاید که بشود دم در ، بین مهمان ها ، چند لحظه ای دوباره تماشایش کنی .

عکسی اگر بود مقدس بود و جایش در امن ترین خلوت خانه .
باید سر حوصله ، دور از چشم اغیار ، یواشکی، شاید ،چند دقیقه ای نگاهش کنی و قربان و صدقه اش بروی .

اینستاگرام نبود که عکس های سلفی در رنگ بندی های مختلف و عکس های دسته جمعی و سفر و مهمانی رفتن هایش را بشود ببینی .
ما که توی کافه و سینما قرار نمی گذاشتیم .
قرارمان این بود که فلان ساعت توی صف نانوایی با هم باشیم .

یکی توی مردانه بایستد و دیگری زنانه شاید شانس یاری کند و همزمان نوبتمان شد و پیش چشم شاطر، جلوی دخل، چند ثانیه ای کنار هم بایستیم .همین .

تلفن های خانه که سایلنت نمی شدند .
قرارمان این بود که فلان ساعت که همه خواب هستند یواشکی طوری که کسی نفهمد گوشی دستش باشد و آن یکی دستش روی قطع کن و به محض اینکه زنگ زدی ، زنگ نخورده دستش را بردارد ، مبادا کسی بو ببرد .

تو آرام بگویی : دوستت دارم
و او آرام تر بگوید : منم همینطور

و بعد در سکوت، صدای نفس های همدیگر را بشنوید .

ما شاید آخرین نسلی بودیم که کمتر می دید و بیشتر تخیل می کرد . نسلی که صدا و لبخند را به تیپ و هیکل ترجیح می داد . آخرین نسلی که زود دل می بست و دیر دل می کند .
@manima4
#بابک_اسحاقی
مجله هنرى ژوان

اشتراک گذاری

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

یک × 5 =