March 18, 2017 at 09:00PM

@zhuanchannel
توی کتابی که عیدی گرفته بودم خواندم آدم برای رسیدن به آرزوهایش باید آن‌ها را بنویسد.
اما قبلش، باید خودش را خوب به خدا معرفی کند.
تاکید کرده بود که نوشتن آرزوها، فرشته ها را به تکاپو می‌اندازد تا برآورده‌اش کنند.

همان موقع، کتاب را انداختم کنار، سررسیدم را باز کردم و نوشتم: خدای مهربان. این لیست آرزوهای مرتضی است.
من همان بچه ای هستم که در هفت سالگی مامان پروانه اش را بردی پیش خودت. به نفع جفت‌مان است، آرزوهایم را براورده کنی.

اول: یک خانه بزرگ می‌خواهم. بعد توضیح دادم که باید آجرهای مرمری داشته باشد و نوشتم که توالت و حمام و آشپزخانه را داخل خانه بساز و مثل خانه خودمان نباشد.

دوم: صد میلیون تومان پول می‌خواهم. بابا می‌گفت «من صد میلیون داشته باشم می‌ذارم بانک، مثل پادشاها زندگی می‌کنم. هی بخاطرِ ده تا یه تومنی با مسافرا دعوا نمی کنم که تهش بگن حرومت باشه.»

سوم: ماشین آخرین سیستم که جلویش، پر از دکمه باشد و لازم نباشد مثل تاکسی بابا هر چند کیلومتر یک‌بار، پیاده شویم و توی رادیاتش آب بریزیم.

بعد چند تا آرزوی دیگر را هم نوشتم و سر رسید را جایی قایم کردم که خودم هم یادم رفت.
چند سال بعد، موقع اسباب کشی، وقتی سررسید را دوباره پیدا کردم با خودم گفتم لابد خدا من را یادش رفته، شاید هم دست خطم بد بوده.
یا اصلا نباید به فارسی می نوشتم. تا مدت‌ها، آرزوهایم را جورهای مختلفی می‌گفتم و به روش‌های دیگری خودم را به خدا می‌شناساندم.

بعدها، وقتی اولین حقوقم را گرفتم، وقتی اولین ماشین دست دومم را خریدم، وقتی نخستین خانه زندگی‌ام را اجاره کردم فهمیدم که هیچ آرزویی – نوشته شده توی سررسید یا خواسته شده به وقت فوت کردن شمع کیک تولد، زمان حول حالنای تحویل سال نو یا حتا موقع شهاب بارانِ آسمانِ پرستاره- بدون تلاش برآورده نمی شود.

امسال که دوباره آرزوهایم را می‌نویسم، آخرش از طرف خدا، زیر برگه را امضا خواهم کرد و به خودم خواهم نوشت «اقدامات مقتضی را به عمل آورید.»

امیدوارم در سال جدید، مُهر خدا پای همه تصمیمات زندگی‌تان باشد.
سبزه آرزوهایتان، گره نخورد و ماهی قرمزِ دوست داشتن تان، همیشه و همیشه زنده بماند.
#مرتضی_برزگر
@MortezaBarzegarNotes
مجله هنرى ژوان

اشتراک گذاری

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

یازده + دوازده =