در روز نهم محرمالحرام سال 61 هجرى قمرى، شمر بن ذي الجوشن، با چهار هزار نفر، همراه با نامهاي از ابن زياد به عمر بن سعد مبني بر جنگيدن با امام حسين (ع) و قتل ايشان، براي دومين بار وارد كربلا شد.
عصر روز پنج شنبه نهم محرم
ابن سعد با دستوري كه از ابن زياد دريافت كرده بود، آماده جنگ با امام حسين (ع) شد و لشكر خويش را بانگ زد كه:
اي لشكرهاي خدا سوار شويد و شما بهشت بشارت باد.
پس جنود او سوار گشته و رو به اصحاب حضرت رو آوردند.
امام حسين (ع) به برادر خود حضرت ابوالفضل (ع) فرمود:
بسوي ايشان برو و از آنان مهلتي بخواه تا كه امشب را صبر كنند
و كارزار را به فردا اندازند
تا امشب قدري نماز، دعا و استغفار كنم.
چه خدا مي داند كه من دوست مي دارم نماز، تلاوت قرآن، كثرت دعا و استغفار را.
و از آن سوي اصحاب عباس (ع) در مقابل آن لشكر توقف نموده بودند و ايشان را موعظه مي كردند تا عباس (ع) برگشت و از ايشان طلب مهلت كرد.
عمرسعد پيامي به حضرت ابوالفضل (ع) داد و گفت:
براي آن حضرت كه يك امشب را به شما مهلت مي دهيم.
بامدادان اگر سر به فرمان درآوريد شما را به نزد پسر زياد كوچ خواهيم داد
وگرنه دست از شما برنخواهيم داشت و فيصله امر را بر ذمت شمشير خواهيم گذاشت. در اين هنگام دو لشكر به آرامگاه خود بازگشتند.
امام حسين (ع) خطاب به يارانشان عاقبت اين واقعه را ترسيم كردند
و اهل بيت (ع) و ياران حضرت پس از شنيدن خطبه حضرت از همه چيز جز بهره شهادت در ركاب امام دست برداشتند و در جواب به حضرت از هم پيشي مي گرفتند كه ما هرگز شما را ترك نمي كنيم و بر پيمان و سوگند خويش وفاداريم.
امام چون از هدايت سپاه اموي نااميد شد
و دانست كه با او میجنگند رو به اصحاب خود فرمود:
برخيزيد و دور خيمهها گودالي همچون خندق حفر كنيد و در آن آتش افزويد تا با اينان از يك رو درگير شويم.
طبق روايتي، امام حسين (ع) در اين شب، حضرت علیاکبر (ع) را با سي سوار و بيست پياده فرستاد كه چند مشك آب آوردند.
پس اهلبیت (ع) و اصحاب خود را فرمود:
از اين آب بياشاميد كه آخر توشه شماست و وضو سازيد و غسل كنيد و جامههاي خود را بشوييد كه کفنهای شما خواهد بود.
روایتشده كه در آن شب سي و دو نفر از لشكر عمر بن سعد به امام (ع) ملحق شدند و سعادت همراهی امام حسین را اختيار كردند.
چون خون خدا بیا مسلمان باشیم
یا حداقل شبیه سلمان باشیم
مولا ، سگِ آستان نمی خواهد مرد !!
او کرده قیام ، تا که « انسان » باشیم.
ای مرثیه خوان ! گزافه گفتن کفرست
با لهجه ی دین ، خرافه گفتن کفرست
اسلام دو نور عترت و قرآن است
جز این ، سخنی اضافه گفتن کفرست
وقتی که حسین را تو « سین » می خوانی
در تعزیه ، روضه ی حزین می خوانی
یعنی که حماسه را غلط می فهمی
وقتی که ز کوه ، اینچنین می خوانی
مجله هنرى ژوان
دیدگاهتان را بنویسید