October 2, 2017 at 09:25PM

@zhuanchannel
اگر کريستوفر کلمب ازدواج کرده بود ممکن بود هيچگاه قاره امريکا را کشف نکند
چون بجاي برنامه ريزي و تمرکز در مورد يک چنين سفر ماجراجويانه اي
بايد وقتش را به جواب دادن به همسرش در مورد سوالات زير مي گذراند:

– کجا داري ميري؟
– با کي داري مي ري؟

– واسه چي مي ري؟

– چطوري مي ري؟
– کشف؟
-براي کشف چي مي ري؟
– چرا فقط تو مي ري؟
.
– تا تو برگردي من چيکار کنم؟!
– مي تونم منم باهات بيام؟!

-راستشو بگو توي کشتي زن هم دارين؟
– بده ليستو ببينم
– حالا کِي برمي گردي؟
– واسم چي مياري؟
.
– تو عمداً اين برنامه رو بدون من ريختي اينطور نيست؟!
– جواب منو بده؟
– منظورت از اين نقشه چيه؟

– نکنه مي خواي با کسي در بري؟
– چطور ازت خبر داشته باشم؟
– چه مي دونم تا اونجا چه غلطي مي کني؟
– راستي گفتي توي کشتي زن هم دارين؟!
.
– من اصلا نمي فهمم اين کشف درباره چيه؟
– مگه غير از تو آدم پيدا نمي شه؟

– تو هميشه اينجوري رفتار مي کني!
– خودتو واسه خود شيريني مي ندازي جلو؟!

– من هنوز نمي فهمم مگه چيز ديگه ايي هم براي کشف کردن مونده!
-چرا قلب شکسته ي منو کشف نمي کني؟

– اصلا من مي خوام باهات بيام!
– فقط بايد يه ماه صبر کني تا مامانم اينا از مسافرت بيان!

– واسه چي؟ خوب دوست دارم اونا هم باهامون بيان!
– آخه مامانم اينا تا حالا جايي رو کشف نکردن

– راستي گفتي تو کشتي زن هم دارين؟
مگه از روی جنازه ی من رد شی بذارم بری
مجله هنرى ژوان

اشتراک گذاری

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

یک × پنج =