@zhuanchannel
آنا نلسون میگوید
گربه ی سرگردانی کنار خانه ما ایستاده بود و پی در پی میو میو می کرد.
کوشیدم او را راضی کنم تا به درون خانه بیاید اما نیامد.
ظرف شیري برایش حاضر کردم
اما از آن نیاشامید و همچنان صدا میکرد
و با نگاهی التماس آمیز مرا به تعقیب خود دعوت می کرد.
به دنبالش حرکت کردم، مرا به انباري کهنه برد
که در آن قدری کاه بود و در میان کاه ها چهار بچه گربه مشاهده می شد.
در این هنگام گربه ساکت شد و سکوت او شگفت انگیز بود.
روز دیگری که به دیدار آنها رفتم، دیدم بچه گربه ها از شدت گرسنگی به خود می پیچند
و پستان های مادر آنها شیر ندارد، زیرا مادر گربه ها به خواب مرگ فرو رفته بود و پیکر بی جان و سرد او در کنار بچه ها قرار دارد.
فهمیدم که مادر گربه ها مرگ خود را پیش بینی کرده بود
و در آخرین ساعت های حیات کوشید تا حامی و نگهبانی برای فرزندان خود بیابد.
#مادر
مجله هنرى ژوان
دیدگاهتان را بنویسید