@zhuanchannel
و خدا نزديک است .. او همين واحد بالايي ما مي شيند
من رفيقم با او
گاه گاهی به سراغش روم و گاه سراغم آيد
با هم از خويش سخن می گوييم من و او مدتها ست
درد دلهاي فراوان داريم .
بيشتر، صحبت من گرم کند محفل ما را
چون او
کم سخن گويد و در دل ريزد ، همه ی دردش را .
گاه اگر پيش آيد
من برايش شعر از ، حافظ و سعدیو سهرابو فريدون خوانم .
گاه از فرط غرور ، چند بيت از غزل و شعر خودم مي خوانم
گاه او مي رنجد از من
اما .._
کافيست يک (( غلط کردم )) خالي ولي از روي صداقت گويم
تا ببخشد من را .
او دلش مي گيرد ، که چرا گاه همين واحد پايينی ما
حرمت بودن او را راحت ، زير پا مي شکنند .
يا همين خانه ی پشتی هرگز… پاسخ دعوت مهمانی او را ندهند .
او ولی باز به دل ريزد و حرفي نزند .
وقتی از واحد او مي خواهم ، بروم خانه ی خود
او به من می گويد .. باز هم سر بزن و حالی پرس
چون غريبم اينجا ! ..
من در آغوش کشم با همه احساس و وجودم او را
گونه اش مي بوسم ..
و در آخر با اشک ..دستی از دور تکان مي دهم و می آيم واحد پايينی …
ليک هر وقت دلم مي گيرد
باز در خانه ی او مهمانم
چون خدا نزديک است
او همان واحد بالایی ماست
#ناشناس
مجله هنرى ژوان
دیدگاهتان را بنویسید