November 21, 2017 at 01:37PM

@zhuanchannel
تهران سال ۱۳۰۸ خورشیدی شبی از شبهای بسیار سرد زمستان
مراد اورنگ، داستانی از داستانهای شاهنامه را برای رضاشاه میخواند :

ــ شبی که قرار بود بعد از شکست ایران و داریوش سوم توسط اسکندر
روشنک دختر داریوش سوم به نزد اسکندر برود
اسکندر اصرار داشت که مردم پیش از حرکت او چراغانی کنند
در حالی که مردم اصفهان مانند همه شهرها لباس ماتم بر تن داشتند

مردم ، کشور و شاه و اینک شاهدخت را نیز از دست میدادند
و حکیم فردوسی طی یک بیت شعر ، این ماتم را اینگونه بیان کرد :

ببستند آذین به شهر اندرون
لبان پر ز خنده ، دلان پر ز خون

رضاشاه بی اختیار شروع به گریه کرد
و دقایقی اشک ریخت . تا آن زمان کسی گریه او را ندیده بود
پس از این اتفاق رضا شاه دستور ساختن آرامگاه فردوسی به شیوه معماری هخامنشی را صادر کرد

باستانی پاریزی_شاهنامه آخرش خوش است
مجله هنرى ژوان

اشتراک گذاری

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

17 + هشت =