December 3, 2017 at 10:49PM

@zhuanchannel
حکایت

شبی‌ آغا محمد خان قاجار نتوانست از زوزهٔ شغالان بخوابد.

صبح که از خواب برخاست مشاورانش را فراخواند و از آنها مجازاتی حسابی برای شغالان طلب کرد. هر یک مجازاتی سخت را برای شغالان پیشنهاد کردند.

اما ا‌و هیچ یک را نپسندید و مجازاتی سخت تر را برای شغالان جستجو میکرد. دستور داد تمامی‌ شغالانی را که در آن حوالی یافت میشد، را بیابند و زنده به حضورش آورند.

وقتی‌ شغالان را به حضورش آوردند، بر گردن تمامی آنها زنگوله‌ای آویخت و آنها را دوباره در صحرا رها کرد. طعمه‌ها از صدای زنگوله شغالان می‌گریختند و هیچ یک نتوانستند طعمه‌ای شکار کنند. چند روزی بدین نحو سپری شد تا همگی‌ از گرسنگی مردند.

نشریه: کانون دوره اول، شهریور ۱۳۵۴ – شماره ۱۸۸
مجله هنرى ژوان

اشتراک گذاری

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

6 − 1 =