December 25, 2017 at 11:10PM

@zhuanchannel
⁣وقتی آیت‌الله‌طالقانی پس‌از انقلاب قهر کرد، کجا رفت و چرا به حال خودش گریه کرد؟

به‌بهانه درگذشت پیرمرد خوش‌نام جبهه ملی ایران، حسین شاه‌حسینی

حسین‌شاه‌حسینی: یک‌بار طالقانی پس‌از دستگیری پسران‌شان مجتبی و ابوالحسن، توسط نیروهای کمیته و سپاه مرا خبر کرد که خدمت‌شان بروم. گفت جایی که شما هستید، کجاست؟ گفتم استادیوم آزادی.

من آن زمان رییس سازمان تربیت‌بدنی بودم. گفت: اسمش را تو گذاشتی؟ گفتم بله. بعد گفتند که می‌خواهم دو، سه روز استراحت کنم و می‌خواهم کسی هم نداند. استادیوم آزادی پشتش دریاچه‌ای دارد که آن‌زمان چهار اتاق هم کنارش بود.

فردای آن روز طالقانی را بردم آنجا. فقط سرایدار می‌دانست که طالقانی آنجاست و من هم چون رییس تربیت‌بدنی بودم. روز اول را پیش طالقانی بودم. بعد طالقانی دو روز آنجا تنها بود. امکانات مورد نیازش را خودم تهیه کردم. تاکید داشت خودت تهیه بکن نه از سازمان تربیت‌بدنی و بیت‌المال. روز سوم صبح زود نان و پنیر گرفتم و یک سرشیر هم از کرج برایم آورده بودند و دو تا نان سنگک و رفتم پیش او و نشستیم به حرف زدن.

یک‌ باره به گریه افتاد. گفت شاه‌حسینی! تو پسر حاج شیخی؟ گفتم بله. گفت من پسر حاج سید ابوالحسنم. گفت من شدم آیت‌الله. مرید پیدا کردم. شدم آیت‌الله طالقانی. نخست‌وزیر می‌آید پیش من. وزیر می‌آید. آیات می‌آیند پیش من و…. گفت: تو پسر آقا شیخ خالدی بودی؟ گفتم بله. گفت شدی رییس تربیت‌بدنی. جانشین شاپور غلامرضا.

همین‌طور گریه می‌کرد و می‌گفت شاه‌حسینی، هزار‌ها نفر از مشروطه تاکنون کشته شدند و خون دادند تا رسید به ما و حالا هم کشته می‌شوند و هزار‌ها نفر در زندان هستند برای این‌که ما باشیم. من از تو می‌پرسم که تو چه غلطی کردی برای این کشته‌ها. حالا شدی رییس؟ ماشین زیر پایت است. برو گاوداری‌ات را بکن. حق مردم چطور می‌شود. آیت‌الله یعنی چه؟

حالا همه جا پر می‌شود از جوان‌ها و آدم‌هایی که ما برایشان حرف بزنیم! ما باید همه‌اش را یکی‌یکی جواب بدهیم. گفت: خاک بر سر من سید کنند. تو هم تکلیف خودت را بدان. برای همه‌اش ما مسوولیم.

می‌گفت باید به مردم جواب بدهیم. همین جور گریه می‌کرد و می‌گفت. همه این‌ها را من و تو شریکیم. گفت: من که نمی‌توانم! سپس شروع کرد ‌های‌های گریه کردن

این جمله‌ها روی من خیلی تاثیر می‌گذاشت، صبح تا شب می‌دویدم تا یک قران جابه‌جا نشود و به حقوق مردم تعدی و تجاوز و بی‌احترامی نکنم. هنوز هم که هنوز است این احترامی که در میان مردم دارم حتی شمای روزنامه‌نگار که برای مصاحبه پیش من آمدید، این را مدیون مردم هستم.

ویژه‌نامه نوروزی روزنامه شرق_ سال ۹۰.
مجله هنرى ژوان

اشتراک گذاری

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دوازده − هشت =