@zhuanchannel
«ناشنوایی» چپ و راست_ عامل اصلی شورشها
(قسمت اول)
_اعتراضات چگونه شروع شد؟
گرانی تخممرغ آغازگر اعتراضات نبوده است.
ریشهی این اعتراضات نه از این یا آن اتفاق بلکه بر اثر این مسئله است که تمامی اقشار، طبقات، اصناف، جنسیتها و افراد احساس میکنند توسط حاکمیت و احزاب چپ و راست مورد «ناشنوایی» واقع شدهاند.
شعارهایی که در تجمعها از طرف مردم داده میشود از طرفی نمایانگر خستگی و استیصال آنها از وضع موجود و ترس از ادامهی آن، و از طرف دیگر نگرانیها و دلمشغولیهای اقتصادی، سیاسی و فرهنگی آنهاست.
اگرچه دخالت نیروهایی از داخل (مخصوصا در شروع این حوادث)
و خارج از ایران در تعیین این شعارها یا جهت دادن به آنها انکارناپذیر است
اما توجه داشته باشیم به گواه بسیاری از نظریههای اخیر در جامعهشناسی
مردم عروسکهای منفعلی برای خیمهشببازی این و آن نیستند.
حتی ممکن است این افراد با قرار گرفتن در میان جمعها تا حدودی اراده خود را از دست بدهند اما آنها قدرتِ شنیدن، تحلیلکردن، انتخابکردن و رفتار مستقل را دارند.
بنابراین حتی خندهدارترین شعارها از ظن روشنفکرانِ پشت کرسینشین
بیانی صادقانه از فکر و اندیشه و آرمان این افراد جان بر لب رسیده است.
این اعتراضات درست از جایی شروع شده است که یک فرد عادی در ابعاد مختلف زندگی روزمرهی خود احساس کرده است که «ناشنوایی» بر او روا شده
و هرگز امکان شنیده شدن حرف و درد او، نه از طریق شعارهای اصولگرایان نه از مسیر نامعلوم اصلاحطلبان، ممکن نبوده است.
_معترضان چه کسانی هستند؟
معترضان برخلاف آنچه بازنمود میشود از یک طبقه یا قشر یا سن خاص نیستند. معترضان تمام کسانی هستند که احساس میکنند از نظر سیاسی حق انتخاب سرنوشت خود را ندارند.
معترضان افراد متخصصی هستند که احساس میکنند نمیتوانند دانش و مهارت خود را در جامعه به کار انداخته و حاصل نتیجه یک عمر تلاش و کوششان را در عمل دیده و از کار خود لذت برده و در مسیر حرفهایشان پیشرفت کنند، در حالی که میبینند افراد بدون تخصص و مهارت لازم موقعیتهای شغلی حساس را اشغال میکنند.
معترضان کارگرانی هستند که در تولید خود سهم نداشته و از حداقل دستمزد، امتیازات و مزایای کاری برخوردار نیستند و وقتی که برای احقاق حقوق معوقه خود به شکل قانونی جمع میشوند جوابشان قانونی داده نمیشود و در حالی که هر روز اخبار اختلاسهای بزرگتری را از رسانهها میشنوند.
معترضان زنانی هستند که احساس میکنند تمایلات، علایق و سلایق آنها نه تنها در اداره و مدیریت جامعه نقشی ندارد بلکه در زندگی شخصی خودشان نیز اختیار ندارند و خلاصه آنکه این افراد کسانی هستند که در زندگی روزمره و شخصی خود و در انجام امور ابتدایی با سیستم دچار استهلاک و اصطکاک شدهاند.
کافی است که یک بار به هر دلیلی گذارتان به قوه قضاییه افتاده باشد. کافی است برای انجام یک کار عمرانی به شهرداری مراجعه کرده باشید.
کافی است معلم باشید یا برعکس بچه مدرسهای داشته باشید تا تنتان به تنهی سازمانها و نهادهای کور و کری خورده باشد که بر دیوارهایشان شعارهای زیبا و دینی تزیین شدهاند.
کافی است بخواهید عصر جمعه یک برنامه سرگرمکننده در تلوزیون ببینید… خلاصه اش کافی است شهروند باشید و بخواهید یک زندگی ساده و بی دردسر داشته باشید تا در هر لحظه و هر نقطه از زندگی مورد «ناشنوایی» سیستماتیک مدیران قرار بگیرید.
در این مواجههی فرد با سیستم تقریبا همیشه سیستم است که پیروز است.
همیشه «سیستم» یا همان «نظام»، «فرد»ی را که مورد ناشنوایی قرار گرفته است یا برعکس فردی را در درون «سیستم» مقصر میکند.
مثلا در سقوط یک هواپیما همیشه خلبان، یعنی فردی که یکی از ماست مقصر است.
هر گاه صدای واقعی یک شهروند را از صدا و سیمای ملی شنیدیم میتوانیم امیدوار باشیم که دیگر سیستم ها هم به نفعِ فرد فردِ مردم اصلاح شوند و مثلا یک فرد در مواجهه با شهرداری یا قوه قضاییه (در صورت حق داشتن) به حقاش خواهد رسید.
اما فاجعه فقط به همینجا ختم نمیشود. اوج «ناشنوایی» در امر عمومی است، جایی که حکومت مسئول مستقیم و مهمترین بازیگر آن است. فضاهای عمومی، مسایل و مشکلات عمومی -از حمایت از آزادیهاٰی عمومی و بسترسازی برای تشکلات سیاسی یا صنفی گرفته تا سامانبخشی بحرانهای طبیعی، مساله محیط زیست و آلودگی هوا- حوزه مستقیم مدیریت حاکمیت است.
مرتضی کریمی
مجله هنرى ژوان
دیدگاهتان را بنویسید