January 12, 2018 at 02:16PM

@zhuanchannel
یک آماری را مرکز آمار داد چند وقت پیش که نیمی از ایرانیها اصلا حال کار کردن ندارند

خیلی از ما حقیقتاً حالِ کار کردن نداریم.
توانِ سختی کشیدن نداریم.
کار و سختی را در حدی که نیازمان را برطرف کند دنبال می‌کنیم و اگر نیازی نداشته باشیم، به کار و سختی کشیدن تن نمی‌دهیم.
یک تنبلی و بی‌حوصلگیِ تاریخی که نمی‌دانم ریشه‌اش در چیست.

هیچ دانشمندی نیست که تردید داشته باشد ایران سی چهل سالِ دیگر به یک بیابان و کویرِ بزر گ تبدیل می‌شود (مثل دریاچه‌ی ارومیه)، که حتی مردم برای آب آشامیدنی هم به جانِ هم می‌افتند. ولی خُب کی به فکر است؟
من و شمایِ شهروند؟ یا دولت‌ها؟.
اُوووه؛ سی چهل سالِ دیگر! یعنی به ما نمی‌رسد اصلا. آینده را که دیده است و از قضا و قدر الاهی چه کسی خبر دارد؟

حالا باز خدا را شکر بعد از چند سال هشدارِ دانشمندان، یک مسئولی هم پیدا شد یک هشدار به بقیه‌ی مسئولین داده است.
رییس کمیسیون امنیت ملی مجلس گفت که مساله‌ی آب از بحث بحران زیستی فراتر رفته است و حالا به یک مسأله‌ی امینت ملی تبدیل شده است.

ولی خب جدی نگیرید؛ یک هفته‌ی دیگر همین هم فراموش می‌شود.
اصلا تبدیل به مساله نمی‌شود که بخواهد فراموش شود. یک نمِ باران که بیاید خیالِ همه‌مان راحت می‌شود.
دوباره شروع می‌کنیم به چاه کندن؛ به خودکفایی و استقلال در تولید بادنجان و کدو و هندوانه رسیدن؛ به ماشین شستن؛ به چمن‌کاری کردن؛ به آب آشامیدنی را خرج مستراحمان کردن؛
در بخشِ کشاورزی به آبیاریِ افتضاحِ سنتی ادامه دادن؛ و … .
مسئولین هم کارهای بسیار مهم‌تری دارند
خصوصا نزاع‌‌های زرگریِ سیاسی بین خودشان بر سر یک سری مفاهیم.

شما گذشتگانمان را هم نگاه کنید
زمانی که ملتهای دیگر به اکتشاف و قاره‌پیمایی میپرداختند تا سرزمین‌های جدیدی را برا سکونت بیابند
و در بیابانهای سوزناک غربِ وحشی، آن‌هم در اوجِ ناامنی و وحشی گریِ خودشان نسبت به خودشان، درخت می‌کاشتند و بیابان‌‌ها را آباد می‌کردند
گذشتگان ما اینها زیرِ کُرسی دورِ هم می‌نشستند و مویز می‌خورند و به ریش دنیازدگیِ بقیه می‌خندید و برای هم مثنوی می‌خواندند

نتیجه‌اش هم این می‌شود که بر لبِ جوی نشین و گذر عمر ببین.
انگار که خداوند با ما عقدِ اُخوت بسته است که هُلُپی ما را در باغِ بهشت پرتاب کند. و یادمان رفته است که: لَيْسَ لِلْإِنْسَانِ إِلَّا مَا سَعَى (نجم؛ 39).

یک مثال برای این بی‌حالی‌مان بزنم:

همین الان مثلا به ما بگویند بین اینکه کارمند شوید و ماهی دو میلیون حقوقِ ثابت بگیرید، و یا اینکه پنج هکتار زمینِ ارزان در بیابانهایِ فلان شهر در اختیارتان میگذاریم، بروید گندم بکارید، و بعد از دو سه سال تلاش گندم بفروشید و چند ده میلیون دربیاورید و کارتان را توسعه ببخشید؛ شک ندارم بالای نود درصدمان اولی را انتخاب می کنیم.

دکتر محسن زندی
مجله هنرى ژوان

اشتراک گذاری

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

17 + هجده =