@zhuanchannel
اینروزها معدود لحظاتی که حالم خوب میشود وقتهایی است که به خانه برمیگردم و در را باز میکنم و میبینم بابا نشسته است. از وقتی بیماریش برگشته و دوباره شیمیدرمانی را شروع کردهایم اغلباوقات یا خواب است
یا انقدر کمجان است که نمیتواند بنشیند.
امروز به این فکر میکردم که اگر دوسال قبل از این لحظه فیلم میگرفتند و نشانم میدادند قطعا هیچ چیز خوشحالکنندهای در آن نمیدیدم.
فیلم شروع میشد. کلید را توی قفل در مینداختم و وارد حیاط میشدم. بعد وارد راهرو میشدم و در را باز میکردم و پروانهای در دلم پر باز میکرد. احتمالا منِ دوسال پیش تعجب میکرد که در این صحنهی معمولی چه چیزی وجود داشته که اینجوری دلم را شاد کرده.
احتمالا حتی متوجه اینکه بابا نشسته است هم نمیشدم.
قطعا چیزهای دیگری هم در دنیا هست که حالا بهنظرمان معمولی میاید و شاید دوسال بعد، بزرگترین چیزی باشد که آرزویش را داریم.
زندگی تکتکمان پر از لحظههای باشکوهیست که الان بهنظرمان معمولی میاید
#حمید_باقرلو
@RadioLoo
مجله هنرى ژوان
دیدگاهتان را بنویسید