@zhuanchannel
در پادکست پاراگراف، در بخش تمدن چین، اشارهی کوتاهی میکند
به "دوران سیاه تاریخ چین". دربارهاش کنجکاو شدم و رفتم
چندخطی پیرامونش خواندم. قصهاش اینست که اوایل قرن سوم میلادی، سلسهی هان سقوط میکند و چین درگیر دورهای طولانی از جنگهای داخلی میشود. خشونت، فقر و بیقانونی کل کشور را فرا میگیرد. روند تولید کالا و تجارت خارجی مختل میشود. خیلی از زیرساختها و دستاوردهای مثبتی که طی صدهاسال گذشته بهدست آمده بود از بین میرود. آدمهای زیادی میمیرند. کشور ویران میشود. ملتِ ترسان، در خرافات و باورهای آخرالزمانی فرو
میروند… و این دوره طول میکشد. خیلی طول میکشد… تقریبا
چهارصدسال…
یک لحظه خودتان را بگذارید جای کسی که در اواخر این دوران تاریک زندگی میکند. بیش از دهنسل از گذشتگانش بهدنیا آمدهاند و زندگی کردهاند و پیر شدهاند و مردهاند و جز جنگ و کشتار و فقر ندیدهاند… واقعا اگر جای چنین آدمی بودید چقدر ممکن بود فکر کنید سرنوشتی متفاوت با پدرانتان دارید و در آستانهی تجربهی بهترین روزهای تاریخ چین هستید؟ احتمالا هیچ. ولی این رویای
ناممکن رخ میدهد…
در اواخر قرن ششم، سلسهیسوئی به قدرت میرسد و کشور دوباره یکپارچه میشود و پس از صدهاسال، دوباره آرامش برقرار میشود. و بعد، به فاصلهی کوتاهی، سلسلهی تانگ به قدرت میرسد و آغازگر دورهای میشود که به "دورهی طلایی تاریخ چین" شهرت دارد. راه ابریشم احیا میشود. دیوار چین بازسازی میشود.کشاورزی و صنعت جان میگیرد. تجارت با سایر امپراطوریها از سرگرفته میشود. فلسفه، علم، هنر و ادبیات به اوج شکوفاییاش میرسد. و سرزمین چین در چنان ثروتی غرق میشود که چینیها تبدیل میشوند به مرفهترین مردم جهانِ آنروزها…
بهنظرمن یکی از مهمترین چیزهایی که میشود از تاریخ یاد گرفت همین است. اینکه هیچ دورهی سیاهی تا ابد ادامه نخواهد داشت، حتی اگر اینطور بهنظر برسد که همهچیز چنان ویران شده که دیگر هرگز درست نخواهد شد…
@RadioLoo حمید باقرلو
مجله هنرى ژوان
دیدگاهتان را بنویسید