دیروز شنیدم سخنران جلسات زنانهی محل، برای هر جلسهی نیمساعته صدهزارتومان مزد میگیرد.
یاد یکی از خانمهای کوچهمان افتادم که چندسال قبل، پیشِ یکی از دوستانِ مادرم درددل کرده بوده شوهرش مدتیست بیکار شده و چند روز است که خودش و بچههایش ناهار و شام، نان و رب میخورند.
جملهای از حسین هست که میگوید
"کار نیکى را که در انجامش شتاب نکردهاید، به حساب نیاورید"… بهنظرتان کسی با چنین روحیهای اگر زنده بود و میدید داریم به یکی برای نیم ساعت حرف زدن، حقوق یک روز کارگر را میدهیم و چند در آنطرفترمان یکی با بچههایش نان و رب میخورد چه نظری دربارهی ما میداشت؟
وضعیت این روزهای خیلی از هموطنانمان خودِ کربلاست. به قول مجید جوبچیِ فیلم سوتهدلان "مجید آقا، تو رو چه به روضه؟
روضه خودتی. گریهکن نداری، وگرنه خودت مصیبتی"…
در این شهر آدمهای زیادی هستند که واقعا ماندهاند، در ماندهاند، ایمانشان در آستانهی فروپاشیست و در نهایت استیصال، شبها چشمشان به آسمان است و با این آرزو به خواب میروند که
"آیا کسی هست که مرا یاری کند؟"
حقیقتش اینست که داریم هواوهوسهای دل خودمان را یاری میکنیم.
لطفا منتش را سر حسین نگذاریم.
این پولها که خرج میکنیم نه به دینمان کمکی میکند نه به آزادگیمان.
@RadioLoo حمید باقرلو
پ.ن:نیم ساعت صد تومن که خوبه . یارو دو ساعت اومده 20 میلیون گرفته رفته.
مجله هنرى ژوان
دیدگاهتان را بنویسید