@zhuanchannel
واحد روبرویی مستاجر جدید اومده بود.چنان بچه ۴،۵ ساله اش رو
با مشت و لگد میزد، صدای جگرخراش بچه که التماس میکرد "
بخدا دیگه مردم نزن".اصلاً اعصاب برام نمونده بود.وقت و بی وقت سر کار تو خونه میزدم زیر گریه.هر بار هم خواستم برم دم خونشون همسر جلوم رو گرفت.گفت این بچه خودش رو اینطوری میزنه،با تو چه رفتاری میکنه. آخر سر یکبار ساعت ۱۱ شب که همسر خواب بود تا صدای زد و خورد رو شنیدم قبل از اینکه بتونه جلوم رو بگیره پریدم بیرون و در واحدشون رو زدم.
یک هیکل صدکیلویی با عرق گیر و شلوار مامان دوز اومد جلو در
با اخم و تخم و توپ پر "چه خبره نصفه شبی خانوم"گفتم"شما بگید چه خبره. روزی نیست صدای ضجه های این بچه نیاد"
گفت"به تو چه زنیکه و …. "شروع کرد فحاشی
منم واقعاً تا حالا خودم رو اونقدر عصبانی و درنده سراغ نداشتم.چنان دادی سرش زدم و هر آنچه لیاقتش بود بهش
گفتم.(البته فحش ندادم) جاخورده بود فکر کنم. چون ساکتایستاده بود و خشکش زده بود. بهش گفتم"حیف این بچه که خدا به
امثال تو داده،کاش کور اجاق بودی و حسرت بچه میکشیدی، ادعای مردونگی داری زورت به یه بچه میرسه، یکبار دیگه ببینم
این بچه رو زدی زنگ میزنم پلیس و بهزیستی"
برگشتم برم تو خونه دیدم همسر مات و مبهوت جلو در داره نگام
میکنه
رفتم تو خونه افتاده بودن رو لرزه و گریه. مثل بید میلرزیدم. حالا
میم هم هی آب قند به خوردم میداد و دلداری میداد. فرداش بهم
گفت"هرگز اینطور ندیده بودمت،میتونستی با ناخونهات طرفو
بکشی"
دیگه از اون خونه صدای ضرب و شتم نیومد.بچه رو تو حیاط
موقع دوچرخه سواری میدیدم
یواشکی نگاه میکردم ببینن کبودی یا جای آسیب نداشته باشه.
خلاصه اینکه بی تفاوت نباشید.اغلب این آدمها ترسو هستند. برای خشونت خونگی یکبار زنگ زدن به پلیس حتی بدون مراجعه
شخصی شما به اون فرد میتونه کمک کنه که یکنفر کمتر رنج بکشه
#futuremars3
مجله هنرى ژوان
دیدگاهتان را بنویسید