@zhuanchannel
دیروز یک پیغام از سایت لینکدین به دستم رسید که فلانی در فلان جای دنیا فلان رشته را خوانده و در حوزه مورد علاقه تو کار کرده و اتفاقا هم شهری شماست.
لعنتی انگار علاقمندیهای من را از مادرم بهتر میداند.
بعد هم با فونت درشت نوشته بود که فیزیک کوانتوم خوانده تا شاید مرا مجاب کند که پروفایلش را ببینم. دیدم.
رسول جوهرچی بود. همان رسولی که برای بچههای ترم پایینی دانشگاه ما کلاس جبرانی و حل مسئله حساب دفرانسیل درس میداد.
دو بار که توی کتابخانه دانشگاه با یک خروار کتاب دیدمش، با هم همصحبت شدیم و علاقه به نجوم، عشق به بستنی یخی و تنفر از استاد رشیدی تنظیم خانواده، ما را بیشتر به هم نزدیک کرد.
به قول خودش بچه دو کوچه پایینتر از ناکجا آباد بود. دو کیلومتر دورتر از پونز نقشه. از یک خانواده با جمعیت تیم فوتبال و سطح رفاهی معادل کارگران معدن زغال سنگ اوگاندا.
میگفت از بچگی با پدرش کشاورزی میکرده و بعد از مرگش، بدون او. در واقع درس خواندن رسول در روستا چیزی شبیه معجزه بوده.
بعد هم گفت دانشگاه که قبول شدم کوچکترین مشکل مادرم این بود که تکلیف خرج خانواده چه میشود. این شد که رسول قسم خورده بود که چه بیل به دستش باشد چه قلم، پول میفرستد برای خانواده. خلاصه، داستان زندگیاش بازرس ژاور را هم به گریه میانداخت.
رسول یک الگوی قشنگ داشت که با الگوهای معمول آن زمان کمی فرق داشت. الگوی او یک خانم بود:
رسول می گفت توی کتابی خوانده بود که چند سال پیش، ادوارد پیکرینگ، مدیر رصدخانه هاروارد، تصمیم میگیرد برای کار بسیار ساده و خسته کننده نورسنجی ستارهها، عده ای زن را با نصف حقوق مردان استخدام کند.
این مجموعه خانمها بعدها حرم سرای پیکرینگ یا به قول خودِ پیکرینگ، "کامپیوترهای هاروارد" را تشکیل دادند.
مجموعهای از خانمها که فقط یک گوشه رصدخانه افتاده بودند و مسخرهترین کار آن زمان، یعنی ثبت میزان تغییر نور ستارهها را انجام میدادند. وسط این خانمها، سوان لیویت که ناشنوا بود، حدود ۲۴۰۰ ستاره با نور متغیر کشف کرد که این تعداد نصف تمام متغیرهای شناخته شده در زمان او بود.
لیویت فهمید که یک نوع ستاره به نام قیفاووسی هست که بصورت ذاتی نورش کم و زیاد میشود و دوره تغییر نور منظمی دارد. بعد هم مدعی شد که اگر دورهی تناوب نوسان نور این ستارهها را بدانیم، براحتی میتوانیم فاصلهی ستارهی متغیر تا زمین را پیدا کنیم.
این کار لیویت باعث پیدایش اولین روش برای اندازهگیری فاصله بین ستارهها شد و رابطه دوره – درخشندگی نام گرفت.
بعد هم با همین روش دانشمندان فهمیدند که بعضی از ستارهها خیلی دور و حتی خارج از کهکشان ما هستند. در آخر هم لویت از حرم سرای خاک گرفته هاروارد به سمت مدیر بخش نورسنجی رصدخانه رسید و جزء چند نفر تاثیرگذار در تاریخ اخترشناسی جهان شد.
درست مثل رسولی که ، حالا فهمیدم، استاد تمامِ فیزیک کوانتوم در یک دانشگاه معتبر آلمان است.
من که فکر میکنم بعضی آدمها تحت فشار مشکلات و سختیها، عکسالعملی مثل فنر دارند. یعنی طبق قانون هوک در فیزیک، شاید زمانی فشار فقر و مشکلات یه گوشه دنیا جمعشان کند، اما بعد با استفاده از نیروی همان فشار، مثل فنر رها شده چندین برابر قد میکشند و موفق میشوند.
بعضیها هم مثل خمیر مجسمه زیر فشار شکل می گیرند و برای همیشه کوتاه و کوتاهتر میشوند.
آقا رسول توی لینکدین هم آدرسش را زده بود دو کوچه پایینتر از ناکجاآباد، شاید میخواسته روزهای فشرده شدنش را فراموش نکند. من هم احتمالا همان عکسی که گوشه کتابخانه با هم گرفتیم را برایش بفرستم و بنویسم:
رسول جان، رفیق قدیمی، بیا و قد کشیدن را به ماهایی که زیر فشار مشکلات جمع شدهایم یاد بده
#آقای_مترجم
مجله هنرى ژوان
دیدگاهتان را بنویسید