"هشت سال از عمرمان گذشت در این گیر و دار و بدبختی و ترامپ و گرانی، ولی هنوز هم به زندگی امید داریم …"
اشتباه نمیکنید؛ این دقیقا جملهی یک کودک هشت سالهی ایرانیست!
اولش که خواندم دلم برای نسل جدید گرفت که کودکیشان با چه اصطلاحات و اخبار ناجوری ادغام شده، کودکانی که سقف بلند آرزوهایشان تا کاهش نرخ تورم و … کوتاه شده و مدام درگیر تنشهاییاند که برای ظرافت کودکانهشان، بیش از اندازه زمخت و سنگین است.
اما لابلای روزنه های باریک همین کلمات، میتوان به وضوح، نور امید را بیرون کشید. میتوان ایمان داشت که نسلِ بعد، اصلا نسل مدارا و عادت کردن نیست
نسلیست که میایستد و حق خودش را از لابلای مشتهای گره کردهی دنیا بیرون میکشد.
نسلی که در هشت سالگی میداند که شرایط نباید اینطور بماند؛ قطعا در بیست و هشت سالگی جسورانه میایستد و شرایط را عوض میکند.
بی شک محال است بتوان در عصر تکنولوژی، کودکانِ کنکاشگر و کنجکاو امروز را قرنطینهی اطلاعاتی کرد و کاملا از اخبار، دور نگاهشان داشت. نمیتوان انکار کرد و گفت که همه چیز خوب است، ما خوبیم و اتفاق خاصی نیفتاده، اما لابلای همین فهمیدنها باید بهشان یادآور شد که روزگار خوب، سهم آدمهاییست که خوب فکر میکنند، خوب تلاش میکنند و خوب ادامه میدهند، آدمهایی که به معنای واقعی امیدوارند، به توانمندیشان ایمان دارند و هدفهایشان را تسلیم شرایط نمیکنند.
و شاید گاهی فقط لازم باشد در آغوششان بگیری و بگویی "عزیزم؛ تو خوب بمان! آدمهای خوب کم شدهاند که حالِ دنیا امروز خوب نیست."
#نرگس_صرافیان_طوفان
مجله هنرى ژوان
دیدگاهتان را بنویسید