March 10, 2020 at 09:10PM

@zhuanchannel
عبور از مسئله‌ی مرگ

یادداشتی جدید از محمدرضا شعبانعلی
درباره ویروس کرونا

شاید عمر طولانی و جاودانگی، سرنوشت
نسل‌های آتی انسان باشد، اما سرنوشت
مشترک همه‌ی ما – از من که این متن را
می‌نویسم تا شما که آن را می‌خوانید –
مرگ است.

مرگ آن‌قدر طبیعی است که وقتی به
گمان خود هیچ علتی برای پایان زندگی
نمی‌یابیم، علت را “مرگ طبیعی”
مینامیم.

جدای از مرگ طبیعی، مرگ بر اثر
سوانح و بیماری همیشه در کمین ما بوده
و هست، اما ما انسان‌ها معمولاً آن‌ها را
فراموش می‌کنیم و چندان جدی نمی‌گیریم.

البته این «غافل بودن» را نمی‌توان یک
ویژگی بد دانست:
می‌دانیم که طبیعت، هر از چندگاهی،
جارو به دست می‌گیرد و آنهایی را که
ضعیف‌تر یا نامناسب‌تر تشخیص می‌دهد،
می‌روبد و حذف می‌کند.

پس اگر ما “غافل-از-مرگ”ها مانده‌ایم،
شاید باید آن را به عنوان یک “ویژگی
مناسب برای بقا” ارج بگذاریم ‌و قدر
بدانیم.

خوب یا بد، ما غافلان از مرگ، ما که
عادت کرده‌ایم از کنار این مسئله بگذریم
و آن را نبینیم، اکنون با آن روبرو شده‌ایم:

کرونا اگر چه از بسیاری از عوامل
مرگ‌آور دیگر – از تصادفات جاده‌ای بر
زمین تا خطاهای انسانی در آسمان –
ضعیف‌تر است، اما از آنجا که شکل
گسترش و شیوع آن، شبیه یک “
قرعه‌کشیِ مرگ” است می‌تواند برای
بسیاری از ما نگران‌کننده باشد.

نوعی “نابخت‌آزمایی” که بلیط آن را به
اجبار در دست تک‌تک ما قرار داده‌اند و
اگر چه شانس زنده‌ماندن ما در این بازی
بالا به نظر می‌رسد، اما شکل و قاعده (یا
بی‌قاعدگی) بازی باعث شده که گروهی
از ما خود را ببازیم.

یک راه شناخته شده برای کاهش این
نگرانی‌ها، رعایت توصیه‌های بهداشتی
است؛ همان‌ها که هر روز و هر لحظه
میبینیم و میخوانیم و برایمان ارسال
می‌شود.

اما این‌ها هرگز نگرانی و هراس را به
صفر نمی‌رسانند.
اما راه دیگر به گمان من، “عبور از
مسئله‌ی مرگ” است: این که یک بار “
بپذیریم” که “ممکن است” بعضی از ما
زمستان بعد را نبینیم.

واقعیتی که پیش از کرونا هم وجود
داشته اما در چشم بسیاری از ما، هیچ
وقت جدی گرفته نشده است.

پس از پذیرش چنین واقعیتی، می‌توانیم
جلوی آینه بایستیم ‌و خودمان را دوستانه
و از سر همدلی نگاه کنیم.

این بار نه برای آراستن در چشم دیگران
– چنان‌که کاربرد رایج آینه است – که
برای نزدیک‌تر شدن به خودمان.

ببینیم با عمرمان چه کرده‌ایم:
به خاطر همه ی کارهای خوبی که
کردیم؛ همه‌ی کارهای بدی که می‌شد
بکنیم و نکردیم
همه‌ی تلاش‌هایی که به خرج دادیم و
دستاوردهایی که کسب کردیم و همه‌ی
دستاوردهایی که کسب نکردیم اما
نتوانستند تلاش‌مان را کم و امیدمان را
ناامید کنند، به خودمان افتخار کنیم.

به خودمان، به خاطر همه‌ی آنچه تا
امروز گذرانده‌ایم – حتی اگر فردایی در
کار نباشد – آفرین بگوییم.

بعید است کسی با نگاه “همدلانه” به
چهره‌ی خود در آینه نگاه کند و آن را
دوست نداشته باشد.

سپس میتوانیم قلم و کاغذی برداریم و
نامه‌ای به خودمان در آینده بنویسیم:

از تابستان یا زمستان سال بعد بگوییم؛ از
همه‌ی کارهایی که اگر ماندیم، انجام
خواهیم داد؛ کتابهایی که خواهیم خواند؛
سفرهایی که خواهیم رفت؛ و عشق‌هایی
که خواهیم ورزید.

نوشته‌ها را هم دور نیندازیم و برای همان
روزها نگه داریم.
رویارویی با تجربه ی مرگ، فرصتی
محدود و مغتنم است. بعدها وقتی از آن
عبور کردیم، حس و حال این روزها را
فراموش خواهیم کرد و ممکن است باز
در دام روزمرگی گرفتار شویم.

پس از نامه‌نگاری میتوانیم به سراغ
موبایل برویم
اوضاع این روزها را “بهانه کنیم” تا
همه‌ی دوستت دارم‌ها، عذرخواهی‌ها،
قدردانی‌ها و خلاصه‌ همه‌ی “ناگفته
مانده‌ها” را به همه‌ی آنهایی که باید،
بگوییم. و به این شکل، از زیر بار
ناگفته‌هایی که بر ناخودآگاه‌مان سنگینی
میکند رها شویم.

بعد از همه ی این کارها، چنان‌که توصیه
کرده‌اند، دستمان را برای بیست ثانیه
بشوییم و به آغوش زندگی برویم

فرصت محدود و ارزشمند و
تکرارناپذیری که در اختیارمان قرار
گرفته و دیر یا زود – با کرونا یا بدون او
– به پایان خواهد رسید.

ترس از مرگ، فقط با عبور از مسئله‌ی
مرگ، به طور کامل از بین می‌رود.
مجله هنرى ژوان

اشتراک گذاری

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

شانزده − 15 =