این تصور که هر رابطهای باید به سرانجام برسه رو از ذهنتون بیرون کنید.
نمونههای زیادی از ازدواجهای باکیفیت دیده شده که بعد ده پونزده سال به جدایی ختم شده.
در این ماجرا ارجاعتون میدم به فیلم arrival.
توی بخش پایانی فیلم یه جملهای هست که کارکتر اصلی میگه اگر میدونستی تا آخرش چی میشه و از تمام فقدانها و شکستها اطلاع داشتی باز هم همین مسیر رو انتخاب میکردی؟
و توی فیلم میبینیم که کارکتر همون مسیر رو انتخاب میکنه.
واقعیت همینه که ما از آینده خبر نداریم. ماهیت انسان بودن ما گره خورده به این آزمون و خطایی بودن حیاتمون.
اگر قرار باشه از همه چیز مطمئن باشیم دیگه فراز و فرودی وجود نداره.
ما به دنیا نیومدیم که زندگی بدون شکستی داشته باشیم.
توی کتاب آشتی با قهرمان درون یه سری آرکیتایپ شخصیتی رو معرفی میکنه مثل معصوم، یتیم، جنگجو، جستوجوگر، حامی و…
یتیم، معصوم نا آگاهیه که فکر میکنه جهان در خدمت خودشه و مثل یک کودک خودمرکزبین، فکر میکنه جهان برای ایدهآل بودن ساخته شده.
ما درواقع به این جهان میایم که برای نزدیک کردنش به ایدهآلها تلاش کنیم اما معنیش این نیست که بهش میرسیم. بلکه معنای وجودی ما از تلاش کردن حاصل میشه، نه از رسیدن.
معصوم نا آگاه این رو درک نمیکنه و به محض مواجهه با اولین شکست، تبدیل میشه به یتیم. یتیم _به خصوص از نوع نا آگاهش_ کسیه که از شکستها سرخورده شده و به حالت انفعال درمیاد و فکر میکنه هیچ چیز رو نمیتونه تغییر بده و کاملا تنهاست و محکوم به زواله.
خب. حالا باید چه کرد؟
این تصور رو متوقف کنید.
از حالت نا آگاه به آگاه بیاید و خودتون رو واکاوی کنید.
واقعگرایی نعمتیه که دنیای ما روز به روز بیشتر داره از دستش میده.
مثل یک یتیم نا آگاه رفتار نکنید.
بلکه مثل یک مسافر توی تجربهها سیر کنید و آن سوغاتی که برای بهبود و رشد خودتونه بردارید.
ممکنه به وصل برسه ممکنه نرسه.
مهم اینه که شما نرسیدن رو مترادف شکست در نظر نگیرید. بلکه بخشی از سفرتون ببینیدش.
انقدر به «رسیدن» گیر ندید.
رابطه چیزی نیست که شما به تنهایی توش تعیین کننده باشید.
یک نفر دیگهای هم توی این رابطه هست که 50% توش محق و تصمیمگیرنده ست.
یه کم مسافر بودن رو یاد بگیرید.
@FasadUni
By: via مجله هنرى ژوان
دیدگاهتان را بنویسید