«خونی که تا به امروز به دستِ تعصب در رویِ کره زمین ریخته شده، چندین برابرِ خونی است که در تمامِ جنگ‌ها از اولِ تاریخ تا به امروز ریخته شده است.

هیچ وبا و طاعون و کوفت و ماشرائی به قدرِ تعصب آدم نکُشته است.

امان از دستِ تعصب.

خوره‌ای است که به جانِ بندگانِ خدا افتاده و دارد مغزِ آن‌ها را می‌جود.

هیچ معلوم هم نیست کِی تمامی داشته باشد.

به هزار اسم و به هزار شکل در می‌آید و دمار از روزگارِ مخلوقِ بیچاره برمی‌آورد. طوقِ لعنتی است که به گردنِ اولادِ آدم افتاده، خفت خورده و دارد او را خفه می‌کند.»

– بخشی از کتابِ «باجِ سبیل» نوشته‌یِ محمدعلیِ جمالزاده

محمدعلیِ جمالزاده پدرِ داستان‌نویسیِ کوتاهِ ایران است

کتابِ یکی بود یکی نبودِ او سرآغازِ داستان‌نویسیِ کوتاهِ ایران است.

او این شانس را داشت که در زمانِ زنده بودن در سالِ ۱۳۵۳ خیابانِ جمشیدآبادِ تهران به افتخارِ او به جمالزاده تغییر کند.

عکس:محمدعلیِ جمالزاده و همسرِ آلمانی‌اَش

#حرف_حساب

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

شش − 3 =