گفت: کار مردم این شهر عجیب است.
اگر به سینهام بفشارمت و ببوسمت، همهی اینها که از پشت صخرهها میپایندمان دشمن میشوند
و اگر یکیشان به ما حمله کند بقیه چشم میبندند.
اما اگر مثلا کتکت بزنم احدی دخالت نخواهد کرد، نه چون فکر خواهند کرد که همسر منی، بلکه چون مردم این شهر را نشانههای نفرت به اندازهی عشق برنمیانگیزد.
نفرت برای مردم اینجا صحنهای معمولی است و عشق صحنهای پرمخاطره
تهدیدشان میکند.
اگر دعوا کنیم دست از سرمان برمیدارند، چون مطمئن میشوند مثل خودشانیم!
عشق است که توجه و کنجکاوی و میل به سوءاستفاده و مخالفت جمعی برمیانگیزد، اما نفرت برای اینها عادیست.
کابوسهای بیروت_غادهالسمان
ترجمه: موسوی خلخالی
دیدگاهتان را بنویسید