July 2, 2022 at 01:13PM ‘s Post

@zhuanchannel

وقتی شما را ناامید می‌کنند یا ناامید می‌شوید به تاریخ برگردید

هر گاه احساس کردید که "دیگر نمی‌شود"
میرزا حسن رشدیه را به یاد بیاورید
که در تبریز مدرسه می‌ساخت و واپسگرایان ویران می‌کردند
او باز می‌ساخت و واپسگرایان باز ویران می‌کردند.

در این رشته‌ی ساخت و ویرانی، آن اندازه پافشاری کرد و ساخت که ساختن بر ویرانی چیره شد.

به اندازه‌ای آزارش دادند که از تبریز به مشهد گریخت، در مشهد هم مدرسه ساخت.
از این پیشانی مهر بسته‌ها باز هم مدرسه‌اش را ویران کردند.
کار رشدیه ساختن بود و کار واپسگرایان ویرانی.

تاریخ همین است.
هیچ ساختنی ، بی‌چالش نبوده.

آن نیمکتهای چوبی که زمانی ما بر آنان درس می‌خواندیم، دستاورد کوششهای میرزاحسن‌ها بود، که مخالفانش، زنگ مدرسه را ناقوس کلیسا و میرزا را مامور مخفی فراخواندن مردم به مسیحیت می‌دانستند

میرزا حسن چند بار ترور شد، ولی از رو نمی‌رفت. کتکش می‌زدند، از رو نمی‌رفت.

خانواده‌اش را آزار می‌دادند، از رو نمی‌رفت. خانه و کاشانه‌اش را ویران می‌کردند، به شهر دیگری کوچ می‌کرد.

آموزه‌ی میرزا حسن رشدیه، زندگی بر پایه‌ی اصل پایداری بود.

یعنی پایداری کردن در برابر ساختاری که دشمنِ آفریدن بود. زندگی در نگاه میرزا یعنی آفرینش، خلق ارزش در برابر ضدارزش.

اکنون این زندگی برای میرزا تعریفی فراتر از گزاره‌های از جنس"می‌خواهم خوشبخت بشوم" داشت، خوشبختی میرزا در شنیدن صدای کودکانی بود که با شوق برای آموختن الفبا به دبستانش می‌آمدند.

بسنجید میرزای ایرانی را با کسانی که به مردمشان تنها سرکوفت می‌زنند.

میرزا هم می‌توانست با شنیدن دو تا ناسزا و بدوبیراه، مسوولیت را از شانه‌های خود بردارد، ولی رفت زیر یک بار سنگین برای ساختن مدرسه‌هایی که به ما یاد دادند زندگی چیست.

امروز بازخوانی میرزا برای روحیه‌های افسرده و ناامید یک باید است.

میرزا، خانه و کاشانه‌اش ویران شد ولی نق نزد، مدرسه‌هایی ساخت که فرزندان همان ویران‌کنندگانِ خانه‌اش در آنها درس خواندند. قرص ضدافسردگی نخورید، تاریخ بخوانید.

داستان میرزا حسن رشدیه خود درمان افسردگی است.
در قصه‌ی میرزا، ساختنی که امیدبخش است و به زندگی معنا‌ می‌دهد، نشانه‌های اصلی هستند‌.

همه قرار نیست رشدیه شویم، ولی همه می‌توانیم فلسفه‌ی زندگی را، به معنای پایداری در راه آفرینش و سازندگی میهن، از زندگی پربرکت و پرفراز و نشیب او بیاموزیم.
چهار سال پس از درگذشت رشدیه، نیما یوشیج دردنامه‌ای در رثای او سرود:

یاد بعضی نفرات
روشنَم می‌دارد:
اعتصام یوسف،
حسن رشدیه

قوّتم می‌بخشد
ره می‌اندازد
و اجاقِ کهنِ سردِ سَرایم
گرم می‌آید از گرمی عالی‌دَمِشان

نام بعضی نفرات
رزقِ روحم شده است،
وقت هر دلتنگی
سویشان دارم دست،
جراتم می‌بخشد
روشنم می‌دارد .

نشریه کارخانه دار
By: via مجله هنرى ژوان

اشتراک گذاری

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

چهارده − هشت =