
انسان عموماً ناخودآگاه است، فقط بخشی اندك از وجود او خودآگاه است
بخشی بسيار بسيار اندك.
تو هر لحظه ممكن است با بروز حادثهای كوچك، ناخودآگاه شوی.
كافيست كسی پا روي كفشت بگذارد تا ناخودآگاه شوی، كافيست كسی به تو تنه بزند يا كسی به تو توهين كند و با خشم به تو نگاه كند تا ناخودآگاه شوی كافيست،
موجودی زيبا از كنارت بگذرد…
خودآگاهی تو چندان زياد نيست، پديدهای بسيار سطحي است، تو در درون خود سرزمین پهناور ناخودآگاهی را داری كه بايد دگرگونش كنی.
آنگاه كه همه وجود تو خودآگاه شود، آنگاه كه هیچ چيز نتواند تو را ناخودآگاه كند و حتی درخواب عميق نيز خودآگاهی تو در صحنه باقی بماند، به خانه خواهی رسید، اگر تو بيدار شوی به خانه میرسی.
اما اگر بيدار نشوی، سرگردانی، به همه جا سر میزنی مگر به خانه، در دورههای زمانی و چرخههای تکرار، اسیر خطِ زمان باقی خواهی ماند.
دیدگاهتان را بنویسید