خوشبختانه ضربههایی که بر سر ایران فرود آمده است، هرگز بدانگونه نبوده که او را از گذشته خود جدا سازد.
حملۀ تازیان، شاهنشاهی ساسانی را از هم فروریخت، کاخها خراب شد
و گنجها بر باد رفت، اما روح ایرانی مسخر نگردید.
ایران طی قرنها به دست فرمانروایان غیرایرانی حکمگذاری شده است، ولی چه باک؟
عرب و ترک و غز و مغول و تاتار چون میهمانانی بودند، صباحی بر سر سفره ایران نشستند؛ آمدند و رفتند، بیآنکه بتوانند ایران را با خود ببرند.
در همان زمانهایی که پیکر ایران لختهلخته شده بود و هر پاره آن در سلطۀ حاکم خودی یـا بـیـگـانـهای بود، روح او پهناور و تجزیهناپذیر مانده بود، ایرانِ واقعی تا بدانجا گسترده میشد که تمدن و فرهنگ و زبان او در زیر نگین داشت.
ایران همواره استوارتر و ریشهدارتر از آن بوده است که به نژاد یا مسلک سلطان یا خان یا فاتحی اعتنا کند
قلمرو ایران قلمرو فرهنگی بوده و تمدن و زبان، مرزهای او را مشخص میداشتهاند. تاریخ جاودانی هر ملتی، تاریخ تمدن و فکر اوست…
ایران را از یاد نبریم، صص ۲۷
دکتر اسلامی نُدوشن
By: via مجله هنرى ژوان
دیدگاهتان را بنویسید