بهترین راه برای افرادی که میخواهند در برابر احساس درماندگی خود مقاومت کنند این است که به افراد کوچکتر و ضعیفتر از خود مسلط شوند یا بیاعتنایی کنند.
در این نگاه، والدین، خودشان بچههایی هستند که همواره احساس ناامنی میکنند، بچههایی که موجودی ضعیفتر از خود پیدا کردهاند و در برابر آن احساس قدرت زیادی میکنند.
در نظر این افراد، آنچه بزرگسالان بر سر روح کودک میآورند کاملا مربوط به خودشان است، چون کودک جزو دارایی والدین محسوب میشود
درست به همان صورت که شهروندان یک حکومت مستبد جزو دارایی دولت به شمار میروند.
تا زمانی که ما نسبت به رنج و عذاب کودکان حساسیت به خرج ندهیم، اینگونه سوءاستفاده از قدرت به دست بزرگسالان همچنان یکی از جنبههای عادی زندگی انسانها دیده خواهد شد، چون به ندرت کسی به آن توجه میکند یا آن را جدی میگیرد.
از آنجا که قربانیان در این موارد 《فقط بچهها》 هستند، رنج آنها ناچیز شمرده میشود. اما در عرض بیست سال این بچهها تبدیل به بزرگسالانی میشوند که به شدت حس خواهند کرد باید تمام رنجهای خود را به کودکانشان برگردانند.
ما هرگز با یک تصمیمگیری آنی و ساده نمیتوانیم خود را از تکرار الگوهای رفتاری والدینمان _که آن الگوها را در دوران اولیهی زندگی بهناچار یاد گرفتیم_ خلاص کنیم.
دلهرههای کودکی_ آلیس میلر
@Ri_sheh2
By: via مجله هنرى ژوان
دیدگاهتان را بنویسید