August 22, 2023 at 01:20PM

@zhuanchannel

دوستی روزنامه‌ای برایم فرستاده؛ یک روزنامه‌نگار از زنی هشتادوپنج ساله سؤال کرد: “اگر قرار باشد بار دیگر زندگی کند، چگونه می‌خواهد زندگی کند؟”

پیرزن پاسخ داد ـــ بینش بزرگی در این پاسخ هست ـــ “اگر قرار باشد دوباره زندگی کنم، جرات می‌کنم تا اشتباهات بیشتری را مرتکب شوم.

آسوده خواهم بود، تفریح خواهم کرد. بیشتر کودکانه خواهم بود، چیزهای کمتری را جدی خواهم گرفت. بیشتر ریسک خواهم کرد، بیشتر سفر خواهم کرد.

از کوهستان‌های بیشتری بالا خواهم رفت، در رودخانه‌های بیشتری شنا خواهم کرد.
شاید دردسرهای واقعی بیشتری پیدا کنم، ولی مشکلات تخیلی کمتری خواهم داشت.

اگر قرار باشد دوباره زندگی کنم، سعی خواهم کرد که لحظات را یکی پس از دیگری زندگی کنم؛ بجای اینکه سال‌ها جلوتر از خودم زندگی کنم!

من بسیار خشک و عقلانی رفتار کرده‌ام، من کسی بودم که هرگز بدون یک دماسنج، یک بطری آب داغ، یک بارانی جایی نمی‌رفتم.

اگر قرار باشد دوباره زندگی کنم، سبک‌تر سفر خواهم کرد. در فصل بهار زودتر پابرهنه راه می‌روم و تا پاییز اینگونه ادامه می‌دهم.

بیشتر در رقص‌ها شرکت می‌کنم. بیشتر سوار چرخ‌وفلک خواهم شد و بیشتر گل‌های مروارید خواهم چید!”

تا حدِ امکان این لحظه را با تمامیت زندگی کنید.

خیلی عاقل نباشید، زیرا عقل زیاد به جنون منجر خواهد شد! بگذارید کمی دیوانگی در شما وجود داشته باشید.

این به زندگی نیرو می‌دهد، زندگی را آبدار می‌سازد. بگذارید همیشه کمی غیرمنطقی وجود داشته باشد.
این شما را قادر به بازی و بازیگوشی می‌کند؛ به شما کمک می‌کند تا آسوده باشید.

یک فرد عاقل کاملاً در سرش آویزان است و نمی‌تواند از آنجا پایین بیاید. او در طبقه‌ی بالا زندگی می‌کند.
در همه‌جا زندگی کنید، این خانه‌ی شماست! طبقه‌بالا: خوب است؛ هم‌کف: کاملاً‌ خوب است!
و زیرزمین هم زیباست!

در همه‌جا زندگی کنید، این خانه‌ی شماست. و منتظر بار دیگر نشوید. مایلم این را به آن پیرزن بگویم، زیرا بار دیگر هرگز نخواهد آمد.

نه‌اینکه دوباره متولد نخواهید شد، متولد خواهید شد ولی فراموش خواهید کرد. آنوقت دوباره از الفبا شروع خواهید کرد.

این پیرزن قبلاً هم اینجا بوده است؛ می‌بایست بار‌ها و بارها اینجا بوده باشد. و می‌توانم به شما بگویم که هر بار، حدود هشتادوپنج سالگی، همینگونه تصمیم خواهد گرفت: “بار دیگر طور دیگری عمل خواهم کرد!”

ولی بار دیگر تو فراموش خواهی کرد ـــ مشکل همین است! تمام خاطرات زندگی گذشته را از یاد خواهی برد. آنوقت دوباره از الفبا شروع می‌کنی و همان چیزها بازهم اتفاق می‌افتند.

بنابراین به شما نمی‌گویم که منتظر نوبت بعدی(تناسخ) باشید. همین لحظه را بگیرید!
این تنها زمان موجود است، زمان دیگری وجود ندارد. حتی اگر هشتادوپنج سال داشته باشی، می‌توانی شروع کنی به زندگی‌کردن. و وقتی هشتادوپنج سال داری، چه چیزی برای از دست‌دادن داری؟

اگر پابرهنه به ساحل بروی و گل‌های مروارید بیشتری جمع‌آوری کنی ـــ حتی اگر در آن وقت بمیری، هیچ اشکالی ندارد.

مردن با پای برهنه در ساحل، راه درستی است برای مردن
مردن در حالیکه گل‌مروارید جمع‌آوری می‌کنی، برای مردن مناسب است.

چه هشتادوپنج سال داشته باشی و چه پانزده سال، تفاوتی ندارد.
همین لحظه را دریاب.

اشو_سوترای دل
By: via مجله هنرى ژوان

اشتراک گذاری

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

1 × 2 =