مستی با شاش
مولانا اصطلاح خیلی قشنگی در مورد افراد، گروه ها، نهادها، اجتماعات و حتی چه بسا برخی مدیران و دولتهای نمایشی و خالی بند و گنده … دارد
با عنوان: مستی با دوغ
یعنی طرف دوغ خورده، ولی ادای مستی درمی آورد.
عجیبترش آنست که گاهی چنان در نمایش دروغینش فرو میرود که خودش هم باور میشود و واقعا فکر میکند که مست است.
درست مثل داستان ملانصرالدین که از سر بیکاری و تفریح، بچه های کوچه را سرکار گذاشت که کوچه پایینی در فلان خانه آش می دهند.
بچه ها با عجله دویدند سمت آن کوچه. بعد از دو دقیقه خودش هم شروع کرد دویدن سمت آنجا. با این تصور که نکند واقعا آنجا آش بدهند و او جا بماند.
آدمهای نمایشی خیلی جذابند.
درست مثل خودشیفته ها یا صاحبان اعتماد به سقف کاذب. در ملاقاتهای اول چشم و دل آدم را مسحور میکنند.
چشمان آدم مست و مسحور میشود، ولی از دوغ.
اما فقط برای چند روز. بعد که تقش در می آید و با واقعیت روبرو میشوی، همانها میشوند سوهان روح.
فرقی هم ندارد موضوع این نمایشگری یا خودشیفتگی چه باشد. همه ش مستی با دوغ است.
در کار و جایگاه، فهم و خلاقیت، و مال و منال باشد، یا در علم و دانش، سیاست و اقتصاد، خوش خلقی و مذهب و معنویت یا اداهای روشنفکری؛ یا در هیکل و زیبایی و ارتباطات و عشق و عاشقی و اصل و نسب و هر ادا اطوار دیگری.
یا حتی چه بسا در آمارها و عددسازیهای رسمی با رسانه های وابسته و مزدبگیر (بله، با آمار هم میشود دروغ گفت .چیزی شبیه شاخص سازی در بورس).
در هر شغل و صنف و لباس و جنسیت و سن و سالی هم پیدا میشوند. خصوصا زمان ما که رسانه های مجازی فضای نمایشگری برای هر کسی را فراهم کرده، و در کنار تمام خیرها و خوبیهای شگفت انگیز این اتاق شیشه ای برای افراد مستعد و نیز جوامع، علی الاسف فضای رشد نادانی و نادانها را هم فراهم ساخته تا حتی احمق زیستن را هم به نوعی ارزش و فضیلت انسانی، و شغلی پولساز تبدیل کنند.
اما ویژگی همه اینها همان حرف مولانا است:
دوغ خورده مستی ای پیدا کند
های و هوی و سر گرانیها کند
چون نمایی مستی؟ ای خورده تو دوغ
پیش من لافی زنی آنگه دروغ
بادهی حق راست باشد بی دروغ
دوغ خوردی دوغ خوردی دوغ دوغ
مرحوم آقاجانم میگفت اوایل جنگ جهانی تازه شیشه های مشروب از برندی خاص به مغازههای شهرمان آمده بود. یکی از جوانهای پرادعای روستا چند شیشه خرید و به روستا آورد.
به خاطر فضای فرهنگی روستا با جوانها مخفیانه قرار گذاشت شبانه به مزرعه برویم و امتحان کنیم.
ما هم که همه مذهبی بودیم به خاطر رفاقت و رودربایستی پذیرفتیم؛ ولی بین خودمان گاوبندی کردیم.
دو نفر از ما کمی زودتر رفتند و همه ی شیشه ها را خالی کردند، و در آنها شاشیدند. شب که همه آمدند آن جوان پرادعا دو سه شیشه را با یک نفس سر کشید و بعد شروع کرد به بدمستی.
هرچه به او میگفتیم "باباجان کوتاه بیا، تو فقط خروجی غلامرضا را خورده ای"، زیرِ بار نمیرفت که نمیرفت.
مولانا سپس یک راهکار برای شناسایی اینجور اطوارها و نمایشها و مست شدن چشمها از شاش دیگران میدهد:
پرورش تفکر انتقادی و عقل سنجشگر و عاقبت نگر در خود، از طریق نگاه کردن و سنجش دقیق خروجیها و محصولات، به جای ادعاها و نمایشها و آمارها:
حاصل افعال برونی دیگر است
تا نشان باشد بر آن چه مضمر است
یا رب آن تمییز ده ما را به خواست
تا شناسیم آن نشان کژ ز راست
دکتر محسن زندی_رواندرمانگر
@DrMohsenZandi
By: via مجله هنرى ژوان
دیدگاهتان را بنویسید