@zhuanchannel
در هندوستان وقتی که کسی می میرد، مردم او را در ساختاری برانکارد مانند، روی شانه هایشان حمل می کنند، اما به عوض کردنِ آن در راه، روی شانه هایشان ادامه می دهند:
از این شانه آنرا روی شانۀ راست می گذارند، بعد از چند دقیقه، دوباره آنرا عوض می کنند و روی شانۀ چپ می گذارند.
این تغییر شانه ها یک احساسِ آسایش ایجاد مي کند.
هیچ چیز تغییر نمی کند،
همان وزن بر روی شما است،
اما شانۀ چپ نوعی احساسِ راحتی میکند.
این احساسِ راحتی، موقتی است،
چونکه بزودی شانۀ راست احساس خستگی می کند و مجبور می شوید آنرا عوض کنید.
زندگیِ شما دقیقاً همینطور است.
شما به عوض کردنِ دیگری ادامه می دهید، با این فکر که شاید این زن یا این مرد، بهشتی را که همواره در انتظارش بودید، برایتان بهمراه بیاورد.
اما هرکسی جهنم می آورد: بدونِ استثناء!
زیرا آنها دقیقاً همان کاری را می کنند که شما دارید انجام می دهید:
آنها دارند یک خودِ غیر واقعی را به دوش می کشند که هیچ چیزی نمی تواند از آن رُشد کند.
آن نمی تواند شکوفا شود.
آن خالی است.
تزیین شده و آراسته است.
اما در درون خالی و پوک است.
بنابراین وقتی که کسی را از دور می بینید، جذاب است. همچنانکه نزدیکتر می شوید، آن جذابیت کم ميشود. وقتی که با هم ملاقات می کنید، آن یک ملاقات نیست، بلکه یک برخورد است.
و ناگهان می بینید که آن شخص خالی است.
و شما فریفته شده اید، چونکه هیچ چیزی از آنچه که وعده داده بود، ندارد.
وضعیت شخصِ دیگر هم در موردِ شما همینطور است.
همۀ وعده ها شکست می خورند، و شما باری به دوش یکدیگر می شوید، رنج و بدبختی و اندوهی برای یکدیگر می گردید و نسبت به هم مخرب می شوید.
بعد از هم جدا می شوید.
برای مدتِ کوتاهی آسوده می شوید.
اما غیر واقعيِ درونی شما نمی تواند شما را برای مدتی طولانی در این وضعیت رها کند،
به زودی به جستجویِ زن یا مردِ دیگری بر خواهید آمد و دوباره در همان دام خواهید افتاد.
فقط چهره ها تغییر می کنند.
واقعیتِ درونی همان که بود: خالی، باقی می ماند.
#باگوان_راجنیش
By: via مجله هنرى ژوان
دیدگاهتان را بنویسید