انسان امروزی تشکیل شده از نگرانی ها و آرزوها.
نگران مشکلات پیش رو و نگران نرسیدن به آرزوها و نگران چگونگی و زمان رسیدن به آرزوها و تجسم و تصور آرزوها
نگران حل مشکلاتش و …
لیست نگرانی هایتان را بنویسید.
خط آخرش بنویسید همه را به خدا سپردم و رها شدم
لیست تمام آرزوهایتان را بنویسید
خط آخر بنویسید، تمام آرزوهایم را به خدا بخشیدم، خدایا آنها برای تو، به خدا بخشیدم و رها شدم
بعد از این دو کار چه چیزی برای شما می ماند؟
خدا می ماند و احساس رهایی و احساس سبکی و لذت، اینها انتهای تمام آرزوهاست
پس همین الان به آنها برسید، منتظر فرداها نباشید که نمی آید
به خدا سپردم و رها شدم
به خدا بخشیدم و رها شدم
من در اختیار تو هستم، من هیچ نمی دانم جز آنکه
"من هستم".
آنگاه به ابرمرد تبدیل می شوی
وقتی آرزوها و خواسته هایت را به خدا می سپاری و همینطور نگرانی هایت را و وقتی رها می شوی از همه خواستنها و از بی نیازی فعلیت لذت می بری، آنگاه می گویی حالا چه کنم؟ به هیچ می رسی
پشت پرده هیچ همان خود اصلی و همان منشاء و خدای درونت است.
سپس احساس می کنی حس خوبی داری و نیروی عظیم داری که نمی دانی با آن چه کنی.
پس ندای درون به تو می گوید چیزی خلق کن، هر آنچه که دوست داری،
چطور خلق کنم؟
تجسم کن، هر آنچه را می خواهی داشته باشی اطرافت تجسم کن. بدون نگرانی از اینکه چطور و چه زمان اتفاق می افتد.
همه چیز در ساعت معین خودش اتفاق می افتد و همه اتفاق ها هم خوبند.
تجسم هایت را مجدد به خدا بسپار تا خلقش کند.
از دیدن تجسم هایت مجدد خوشحال می شوی. آنها را به وکیلت می سپاری، او برای انجام آن کافیست
خیالت راحت می شود. آرام می شوی. دوباره به هیچ و بی نیازی میرسی،چون آنها را داشته فرض می کنی
از بی نیازی و رهایی مجدد حس خوبی داری و دوباره احساس می کنی که باید کاری کنی، دوباره خلق می کنی با تجسم
این چرخه تجسم ،لذت، به خدا سپردن، رهایی، رهایی،لذت، دوباره تجسم و خلق و لذت دوباره است
داشن معنوی
By: via مجله هنرى ژوان
دیدگاهتان را بنویسید