غار تنهایی
خوشبختانه هیچ وقت کتاب "مردان مریخی، زنان ونوسی" را به طور کامل نخواندهام، فقط نوجوان که بودم چند صفحه از آن را ورق زدم و هنوز یکی از مباحث آن را خیلی خوب به یاد دارم.
اینکه گاهی اوقات مردان به غار تنهایی میروند، به خصوص وقتی که ذهنشان درگیر مسائل زیادی است.
مثلاً ترجیح میدهند در خلوت خودشان مشکلات و مسائل مختلف را تحلیل و بررسی کنند تا شاید راهحلی یافتند. یا در همان غار تنهایی روزنامه بخوانند، تلوزیون تماشا کنند، ورزش کنند یا حتی شاید در جمع باشند اما حاضر غایبند و دلشان جای دیگری است.
خب، آیا فقط مردان اینگونه هستند؟
به نظر من خیر.
من خودم هر از چندگاهی دوست دارم به غار تنهاییام پناه ببرم. چنین مواقعی حتی حوصله ندارم پیامها را هم جواب دهم، ذهنم نمیتواند به سادگی مکالمات روزمره را تحلیل و درک کند.
پس ترجیح میدهم کسی با من حرف نزند و همینطور من با کسی. فقط دلم میخواهد در آغوش سکوت آرام بگیرم. اگر ورزش و کتاب خواندن را هم بخشی از غار تنهایی بدانیم، به اینها هم پناه میبرم.
به نظر من همهی آدمها حق دارند غار تنهایی داشته باشند. وقتی به آنجا میروند، بگذارید به حال خودشان باشند. به زور دستشان را نگیرید تا از غار بیرون بکشانید.
پ.ن۱:
"گذشتم از سر عالم، کسی چه میداند
که من به گوشهی خلوت چه عالمی دارم"
پ.ن۲:
شاعر یک خانم است و غار تنهایی دارد. سیمین بهبهانی.
مریم علی پور
By: via مجله هنرى ژوان
دیدگاهتان را بنویسید