November 30, 2023 at 01:20PM

@zhuanchannel
توي كتاب تازه اي كه دارم مي خوانم
نوشته است كه پذيرفتنِ بعضي واقعيت ها توي زندگي درد دارد.

آدم ها هم مي دانند كه گاهي بايد اين دردها را بكشند اما مدام از آن فرار مي كنند و با همين فرار كردن از درد كشيدن ، خودشان را رنج مي دهند.
رنج مي كشند، رنج مي كشند، رنج مي كشند و فرسوده مي شوند.
مثل پذيرفتن واقعيتي به نام تنهايي!

آدم ها مي دانند، بالا بروند، پايين بيايند، آخرش واقعيت عظيم، همان تنهايي است. اما قبول نمي كنند. يعني نمي خواهند قبول كنند.
مي روند مدام به ديگري پناه مي برند.
به اين، به آن، به هركسي كه اين توهمشان را قوي تر كند كه تنها نيستند و خيالپردازي مي كنند و از اين نپذيرفتن، از اين دل به دريا نزدن و درد را نكشيدن، _ درد قبول كردن واقعيتي به نام تنهايي _ رنج مي كشند.

در ادامه نويسنده دعوت مي كند به پذيرفتن.

مي گويد درد را بايد كشيد و از آن رد شد.
رد شد و از درون، كم كم التيام پيدا كرد.

حالا چرا دارم اينها را براي شما مي گويم؟ نمي دانم! شايد چون عميقا فكر مي كنم هر كدام ما به تنهايي، استاد فرارهاي بزرگ شده ايم.

شايد چون جانم، اين روزها عجيب آن لحظه ي باشكوه را مي خواهد.لحظه ي درنگ، لحظه ي وسط دويدن ها و دويدن ها، به يكباره ايستادن!
ايستادن و برگشتن.
برگشتن و پذيرفتن.

پذيرفتن و يك بار براي هميشه آن درد كوفتی ترسناك را كشيدن، كشيدن و رد شدن… و التيام يافتن … و التيام يافتن …

درد را بکش و رد شو
پونه مقیمی
By: via مجله هنرى ژوان

اشتراک گذاری

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

11 − نه =