@zhuanchannel
من بچه گلوبندک هستم. اصلِ تهران.
در همان محله يک بقالى كوچكى داشتيم كه صاحبش حاج خليل نامی بود، شهرستانى و آذرى زبان كه خيلى سخت فارسی میتوانست حرف بزند.
كس و كارى هم در تهران نداشت.
كاسب سالم و سلامت و واقعا حبيب خدا
بزرگترها تعريف ميكردند وقتی اواخر پهلوى خواروبار و حبوبات ناگهان گران شد او روى شيشه مغازه اش كاغذى نوشت كه بعلت گرانى جنس نميفروشد.
ساواک بعداز خبر شدن با حاج خليل برخورد سختی كرد كه يكوقت بسرش قصد اخلال در بازار نزند، از همان بقالى كوچكش!
به او گفته بودند مردک بی كس و كار شهرستانى (دهاتى) تو با اين كارها فكر كردى ميتوانى كارى از پيش ببرى و مردم اصلا تو را آدم حساب ميكنند؟
بخاطر نمک نشناسی از حكومت آخرش مثل سگ و در بى كسی و تباهى ميميرى!
وقتی خبر به گوش ميراسمعيل پدر مهندس موسوى که كاسب معروف سنگلج بود رسيد
او هم تابلو زد كه بعلت گرانی جنس نميفروشد
و دهان به دهان گشت و اكثر كاسبان تهران همين تابلو را زدند و مردم هم خريد اجناس گران را تحريم كردند تا ارزان شود.
كار بجائی رسيد كه شاه هم پيام تلويزيونی داد و اعلام كرد با مردم همراه است و جنس گران نميخرد!
در اوج درگيريهاى انقلاب و چندماهى كه شهر تعطيل بود و مردم در تنگناى معيشتی از جیب میخوردند، حاج خليل اينبار تابلو زد كه جنس نسيه ميدهد
روزيكه حاج خليل فوت كرد دقيقا مقارن با فوت مرحوم طالقانى بود و جمعيت بسيار زيادی براى تشييع آمده بودند جلوى پزشک قانونى كه در محله ما بود
چندنفرى انگشت شمار هم از اهل محل رفته بودند براى تحويل جنازه حاج خليل .
تابوت اول كه بيرون آمد همه آنرا روى دست بردند و به هواى جنازه طالقانى شروع به عزادارى كردند اما نرسيده به بازار خبر دادند جنازه طالقانى تازه از پزشك قانونى بيرون آمده و اين جنازهی بقال محل است
جمعيت آنقدر زياد بود كه نمي توانست برگردد و همانجا منتظر رسيدن جنازه طالقانى ماندند و بدون آنكه بقال را بشناسند، هر دو جنازه را با شكوه تمام تشييع كردند
و بقال ساده و شهرستانى كه هميشه غمخوار مردم بود، برعكس حرفهاى ساواک بى كس و تنها نمرد
اين روزها چقدر جاى حاج خليل ها خاليست
حسین رزاق
By: via مجله هنرى ژوان
دیدگاهتان را بنویسید