قلعه بالا-قلعه پایین و توسعه روانی!
من قلعه بالا را دیدهام. کوچه باغهایی دارد به غایت زیبا، درختانی سخاوتمند، سنگفرشهایی منظم، با چنارهایی بلند لابه لای خانه های کاهگلی جاندار. اینهمه زیبایی با هوای خوش و سرسبزی در میانهی کویر کافیست که گردشگران را مشتاق دیدار و اقامت در آنجا کند چه رسد به طعم غذاهای محلی و عطر ادویه روستاییاش.
قلعه بالا کمی فراتر از قلعه پایین است. برای همین از قلعه پایین به خوبی دیده میشود. اگر از زیبایی و جاذبه قلعه پایین بپرسی باید بنویسم من که یکبار میخواستم در آن خطه کار رسانهای کنم و باید بین زیبایی قلعه بالا و پایین یکی را انتخاب میکردم، در نهایت قلعه پایین را انتخاب کردم. به زبان ساده هر آنچه در مورد قلعه بالا نوشتم به توان دو زیبایی میشود قلعه پایین!
نوشتم که روستای قلعه بالا از روستای قلعه پایین (که حدود دو کیلومتر فاصله دارد) به خوبی دیده میشود. پس لابد حجمی از مسافر، اتوبوس و گردشگر که برای سفر و اقامت به آنجا میروند هم به وضوح در چشم مردم قلعه پایین نقش میبندد.
حال اگر بنویسم با اینهمه زیبایی قلعه پایین، حتی یک درصد از گردشگری که به روستای قلعه بالا میرود پا به قلعه پایین نمیگذارد، حتما شما هم میپرسید «خب چرا؟»
من هم یکبار این سوال را از منصور پرسیدم. منصور بچه قلعه پایین و مدیر تدارکات فیلم ما بود. غروبی پای آتش و چای دودی به او گفتم «منصور جان روستاهای این اطراف آب زیادی برای کشاورزی ندارند و با این وضعیت معیشت سخت خیلی عجیب است که شما برای جذب گردشگر و ارائه خدمات و درآمد زایی از طریق بوم گردی کاری نمیکنید! در صورتی که همین روستای کناری شما به اندازه یک شهر کوچک از گردشگر درآمد زایی دارد!»
منصور گفت «والا برادر قصهاش دراز است. اما بگذار یک خاطره برایت تعریف کنم. پارسال که ما دیدیم اینهمه استقبال از قلعه بالا میشود، من به عنوان عضو جوان ده و شورای روستا تصمیم گرفتم قلعه پایین را هم به گردشگران معرفی کنم. برای همین با چند مدیر سفر و تور لیدر صحبت کردم تا در اولین جمعه، در راه بردن مسافران به قلعه بالا سری هم (در حد صبحانه) به قلعه پایین بزنند و جاذبههای گردشگری اینجا را هم ببینند. میدانستم حتماً کیف میکنند و بعد میخواهند مدتی را هم اینجا بمانند و روستای ما هم در بوم گردی رونق میگیرد.
این شد که از چهارشنبه شب توی بلندگوی مسجد این خبر را اعلام کردم که جمعه مهمان داریم و بالاخره به روستای ما هم مسافر خواهد آمد. پنجشنبه هم سر صبحی با چندتا از بچههای ده، کوچه ها را رفت و روب، و بهترین خانه گلی روستا را آب و جارو کرده و رفتیم دنبال سرشیر محلی و عسل کوهی و هیزم برای نان تنوری. خلاصه تا غروب هرکار از دستمان برمیآمد کردیم تا در رقابت با خودمان و دیگران سرمان جلوی مسافران قلعه بالا دیده، بلند باشد.
بعدِ مغرب شام خوردیم و اعشا کردیم و شب را به هزار امید به صبح رساندیم. طلوع آفتاب در منقل آتش کرده، اسپند برداشتیم که برویم پیشواز گردشگران، که چشمت روز بد نبیند، دیدیم کف تمام کوچههایی که دیروز به هزار زحمت جارو کرده بودیم پر شده از پهن گاو و سرگین خر و پشگل گوسفند!
بلافاصله شستم خبر دار شد که کار، کار اهالی ده خودمان است و حالا که کار از کار گذشته مانده بودم در این فرصت کم چه کنم؟ دستپاچه به تور لیدرشان تماس گرفتم و دروغ مصلحتی گفتم که دیشب از بزرگان روستا فوتی داشتیم و با هزار شرمندگی باید عرض کنم شرایط برای حضور شما فراهم نیست!
بعد هم رد ماجرا را گرفتم و به اعتراض و شکایت رفتم در خانه چندتا از قدیمیهای ده. آنها هم در جواب من نه گذاشتند و نه برداشتند و یک کلام گفتند «قلعه بالاییها اگر دین و ناموس ندارند به ما چه ربطی دارد؟ ما اینجا توی این ده مسافر و گردشگر و توریست و این قرتی بازیها نمیخواهیم!» بعد آهی کشید و گفت اینطور شد که پشت دستم را داغ کردم که دیگر از این غلطها نکنم. به قول قدیمیها آن مرغهایی که انجیر میخورند پشت گردنشان خال دارد!
این روزها که به موضوع توسعه روانی میاندیشم بسیار یاد مردمان قلعه بالا و قلعه پایین میافتم. گاهی با خودم فکر میکنم آیا بهتر نبود منصور بجای پاک کردن کوچه و خانه، نوخواهی را از ذهنیت مردمان روستای خودش شروع میکرد؟ آیا کهنسالانی چنین ایستا امکان فهم و عبور از عادات زیسته خود را دارند؟ راستی آنها در رفتار گردشگران چه دیده بودند که چنین مقاومت میکردند؟ اصلا بزرگان قلعه بالا و قلعه پایین هر کدام چه رویا و افقی در سر داشتند؟ در سطح ملی، علی رغم فریادهای بلند ما مردم ایران در توسعه خواهی، روان جمعی جامعه ما آماده تحولی همگانی هست؟ ممکن است اقلیم بالادستِ قلعه بالا در بلند نظری مردمانش تاثیر گذاشته باشد؟ هر چه هست خاطره خوبی بود برای فهم تقدم توسعه روانی بر هر توسعه دیگر با دوکیلومتر اختلاف!
#یاسر_عرب
By: via مجله هنرى ژوان
دیدگاهتان را بنویسید